محمود حسن زاده
چكيده:
اصطلاحنامه به عنوان يكى از پيشرفته ترين نظامهاى سازماندهى اطلاعات در جهان كنونى، مى تواند نقش مهمى را در حوزه اطلاعات و اطلاعرسانى و اساسا علوم ايفا كند. نظام حاكم بر اصطلاحنامه با عنايتى كه بر روابط پيشينى ميان اصطلاحات دارد توانايى ايجاد وحدت در تمام عرصه هاى علمى را دارا است.اين پتانسيل بالا را مى توان با نگاهى هستى شناسانه و رويكردى متعالى و نه نگاهى علمى و رويكردى خردنگرانه دنبال كرد. در اين مجال سعى شده نگاهى جديد به مبانى اصطلاحنامه شود. از هستى شناسى دادهها و اطلاعات تا اصطلاحنامه مورد بررسى فلسفى با مشى صدرايى (اصالت وجودى) قرار گيرد. كه مشى مذكور نزديكترين مشى فلسفى است كه همگون با مبانى اصطلاحنامه میباشد و آن را می تواند كامل كند. تا ما را از عالمى پر از تكثر به وحدتى اصيل و نه اعتبارى راهنما باشد.
مقدمه
از عصر كنونى به عصر اطلاعات تعبير شده. در واقع جامعه و تمدنى مى تواند در عرصه كنونى باقى بماند كه اولا داراى پشتوانه اطلاعاتى بالايى باشد؛ ثانيا در امر اطلاع رسانى موفق باشد. بنابراين صرف داشتن پشتوانه اطلاعاتى جامعهايى را به حدّ كمال نخواهد رساند بلكه گاه عكس هم عمل مىكند به دليل اينكه حجم بالاى اطلاعات بدون سازماندهى مطلوب به بازيابى دقيقى نخواهيم رسيد. به عبارت ديگر اطلاع رسانى به مجموع فعاليتهايى اطلاق مى شود كه جريان توليد، گردآورى، پردازش، اشاعه، توزيع، مصرف، انتقال و مديريت اطلاعات را در بر مىگيرد (حرى، 1385، ص17). اختلال در هر يك از اجزاى اين فرایند موجب اختلال در روند رشد يك جامعه اطلاعاتى خواهد شد و گاه اين امر موجب مقولهايى به نام انفجار اطلاعات مىشود. تعبير مذكور از دو واژه انفجار و اطلاعات تركيب شده. واژه انفجار دلالت بر از هم گسيختگى و تكه تكه شدن مى كند كه نقطه مقابل آن نظم و سازماندهى مى باشد. اساسا هر حركت علمى متکی بر معلوماتى مى باشد و براى حل مجهولات مى بايست از دانسته ها شروع كرد و هر چه داشته ها از نظر كمى و كيفى در سطح بالايى قرار داشته باشند. قطعا بر دقت در رسیدن به مجهولات تأثيرگذار است و هر چه سازماندهى اطلاعات محكمتر باشد بر سرعت دست يافتن به مجهولات تأثير شايانى خواهند داشت. بنابراين امر ذخيرهسازى و سازماندهى اطلاعات امرى ضرورى و اجتناب ناپذير است. در واقع دو مقوله سرعت و دقت از ضروريات دنياى امروز محسوب مىشود.
پس نتيجه می گيريم كه نظامهاى سازماندهى اطلاعات نقش مهمى را در جلوگيرى از انفجار اطلاعات ايفا می كند كه در اين مجال به اصطلاح نامه ها به عنوان يكى از پيشرفته ترين ابزارهای سازماندهى اطلاعات خواهيم پرداخت و آنچه مورد نظر است نظامى است كه در اصطلاحنامه حاكم است وبردو پايه اصلي مفاهيم و روابط پيشيني استوار میباشد كه از آن به نظام كلى و جزيى يا همان سلسله مراتبى به عنوان مهمترين رابطه تعبير شده است .وقتي به اين دو مقوله نظر میافكنيم در مييابيم كه ميبايست نگاهي فلسفي به اصطلاحنامه داشت نه رويكردي علمي به دليل اينكه رابطه پيشيني به معناي رابطه ايي ضروري مطرح است در مقابل رابطه جعلي و اعتباري. در اين مجال به بررسى و تحليل فلسفى اين نظام خواهيم پرداخت و در مقابل به نظامى اشاره خواهیم كرد كه مبتنى بر نظام سلسله مراتبى بر اساس اصالت وجود است كه به عنوان يك نظريه به آن خواهم پرداخت طرحى نو كه می تواند تمام ضعفهاى نظام كنونى كلى و جزئى حاكم بر اصطلاحنامه ها را جبران كند كه قطعا ما را به وحدتى حقيقى خواهد رساند نه تکثر که با روح اصطلاحنامه تعارض دارد.
امّا پيش از پرداختن به نظام اصطلاحنامه ها می بايست به مواد اين نظام كه عبارتند از دادهها و اطلاعات پرداخته شود.
فصل اول: بررسى ماهوى دادهها و اطلاعات
بخش اول: داده ها
از داده يا ديتا تعريف منطقى ارائه نشده همچون اطلاعات آنچه كه مشخص است دادهها مداركى هستند كه می توانند پايه و مقدمه براى استنتاج قرار گيرند. بنابراين به بعضى تعاريف و مطالب ارائه شده پيرامون داده اشاره خواهيم كرد. دادهها حقايق يا چيزهايى شناخته شدهاى هستند كه به عنوان پايهاى استنتاج به كار می روند.
دادههاى خارجى محرك (كه نوعى انرژى است) ايجاد می كنند و اين محركها بر حواس اثر می گذارند. دادههاى ورودى به وسيله انسانهايى كه دربارهى استحقاق شناخت آنها تصميم می گيرند پردازش می شوند (ميدوز،1381، ص17و18).
اندامهاى حسى به طور مداوم با دادههاى محيطى بمباران می شوند برخى از اين دادهها را ثبت می كنيم به اين معنا كه آنها را جذب می كنيم و براى فهم بهتر آنها از تجارب گذشته خود پيرامون جهان خارج بهره می بريم در واقع آنچه انجام می دهيم تبديل دادههاى خارجى به حقايق درونى است.
افراد نابينا كه مورد عمل جراحى قرار می گيرند و براى اولين بار می بينند ادراكات اوليه آنها عمدتا به صورت سياه و سفيد و مخلوط آشفتهايى از رنگهاست كه نتايج مستقيم دادههاى ورودى به چشم است كه به آرامى و با افزايش تجاربشان ممكن است دادهها را ادراك كنند و آنها را به صورت توصيفى از جهانى كه اغلب انسانها معمولا آن را ببينند سازمان دهند.
حقايق استنتاجهايى بر پايه دادهها هستند كه انسانها درباره حقايق ممكن است با يكديگر اختلاف نظر داشته باشند چرا كه چيزهاى متفاوتى را از دادههاى مشابه استنتاج می كنند. اما بخش عمده از تجربه افراد به تفسير عمومى از دادهها منتهى می شود به اين معنا كه افراد در حقايق با يكديگر اتفاق نظر دارند. درغير اينصورت در هيچ چيز از زندگى به توافق نمی رسند در حالى كه در بسيارى از امور به اجماع می رسند (ميدوز،1383، ص18 و19).
زمانى كه به مجموع مطالب ارائه شده نظر می افكنيم درمىيابيم كه حركت دادهها به اين صورت است. دادههاى خارجى (موجودات خارجى) با تأثير بر حواس پنجگانه به دادههاى ورودى تبديل می شوند البته با تسامح و اين دادههاى ورودى بوسيله سيستمهاى عصبى به بالا (مغز) منتقل می شوند. سپس مغز با پردازشى كه بر آنها مىكند و يا به عبارت ديگر آنهايى را كه می خواهد بوسيله تجارب گذشتهاش سازمان می دهد كه در اين راستا به حقايقى دست پيدا می كند. بنابراين حركت دادهها به اين صورت قابل تصور است.[1]
دادههاى خارجى --- دادههاى درونى --- حقايق
البته اين قوس صعودى ازعالم خارج به عالم ذهن است، می بايست اين قوس صعودى مورد بررسى قرار گيرد.
با مطالبى كه ذكر شد دادههاى خارجى همان موجودات خارجى هستند يعنى دادههاى خارجى به وسعت موجودات خارجى هستند كه هر يك يك داده محسوب می شوند كه با تأثيرگذارى بر حواس موجودات زنده باعث يكسرى فعل و انفعالات عصبى و مادى می شوند كه نهايتابه مغز همان جسم خاكسترى منتقل و بعد از آن به دادههاى درونى تبديل می شود. مغز با يكسرى تجزيه و تحليلها و با استفاده از تجارب گذشته كه در قوه حافظه خود دارد اين دادههاى ورودى را مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار می دهد كه نهايتا به يكسرى نتايجى دست پيدا می كند كه به آنها حقايق گفته می شود (طباطبايى،1374،ج1،ص95 و111).
بنابراين ديدگاه كه بر مشرب مادى بنا نهاده شده دادههاى درونى معلول دادههاى خارجى هستند يعنى در امتداد دادههاى خارجى شكل گرفتهاند و به عبارت ديگر دادههاى درونى را كه در واقع همان صور ذهنى هستند مترتب بر دادههاى خارجى و معلول دادههاى بيرونى می دانند. قطعا مشرب مادى مذكور با مشرب الهيون در تعارض می باشد.
رابطه ميان دادههاى خارجى با دادههاى درونى از ديدگاه ماديون بر رابطه تأثير و تأثر بنا نهاده شده به عبارت ديگر بر رابطه عليّيت كه می بايست مورد بررسى قرار گيرد، به حكم عقل می بايست ميان علت و معلول سنخيّت حاكم باشد چرا كه هر چيزى نمی تواند علّت براى هر چيزى باشد (طباطبايى،1370 ص237).
در واقع سنخيّت در بحث علت و معلول به اين معناست كه ميان علت و معلول در هر چهار قسم علت نظم و هماهنگى حاكم باشد البته هر چهار علّت فاعلى، مادى، صورى و غايى نسبت به ارتباطى كه با معلول خود دارند. البته علت مادى و صورى در عالم ماده قابل تصور است چرا كه عالم مجرد عالم فعليت محض است و در آن حالتى اتفاق نمی افتد تا مبدا و مقصدى بر آن تصور كرد (طباطبايى، 1374، ص242).
اما در موضوع بحث (از منظر مادیون) قطعا دادههاى بيرونى علت براى دادههاى درونى فرض شده كه می بايست بررسى شود دادههاى بيرونى بنا به مشرب ماديون تحت كدام يك از اقسام علت قرار می گيرند. به حكم عقل ميان علت مادّى و معلول خود می بايست سنخيّت حاكم باشد (طباطبايى،1380، ج3، ص641).
چرا كه معلول فعليت همان ماده (بالقوه) است و رابطه اين دو رابطه طولى است (طباطبايى،1374، ص190).
به عبارت بهتر مبدأ حركت علت مادى و انتهاى علت معلول يا همان فعليت مذكور است حال اگر سنخيّتى ميان اين دو نباشد هر چيزى می توانست به هر چيز ديگرى تبديل شود و حال آنكه چنين نيست در عالم ماده از اين امور بسيار اتفاق می افتد مثلا شيشه قابليت شكسته شدن را دارد ولى كاغذ چنين نيست. حال آيا رابطه دادههاى بيرونى رابطه علت مادى نسبت به دادههاى درونى هستند و اساسا سنخيّتى ميان آنها از اين جهت حاكم است؟ قطعا چنين نيست چرا كه هيچ يك از آثار دادههاى بيرونى با دادههاى درونى هماهنگ و حتى شبيه نيست. مثلا صورت ذهنى آتش با آتش خارجى در هيچيك از آثار شبيه نيستند و ماهيت هر دو هم با يكديگر متفاوت است كه يكى مجرّد و ديگرى مادى است. حتى در عالم ماده هم چنين نيست كه چيزى به چيز ديگرى تبديل شود با انقلاب ماهيتى حتى مثلا تبديل شدن چوب به ميز و ميز به خاكستر انقلاب در ماهيت نيست كه نهايتا همه آنها در اينكه مادى هستند و جسم مشترك هستند ولى در اعراض حركت اتفاق افتاده و حتى حركت جوهرى آنها خارج از ماده نبوده است. بنابراين هيچ سنخيّتى از اين جهت ميان دادههاى درونى و بيرونى وجود ندارد مگر اعتقاد به انقلاب در ماهيت داشته باشيم كه امرى محال است.
امّا سنخيّت از نظر علّت صورى كه همانند علّت مادى، دادههاى بيرونى علت صورى براى دادههاى درونى محسوب نمی شوند به دليل اينكه مقوّم ماهوى براى آن محسوب نمی شود مثل علّت مادى و مطلب همان است كه در خصوص علت مادّى بيان شد.
امّا سنخيّت از نظر علّت غايى، علّت غايى چنانچه معلوم هست مترتب بر حركت است يعنى انتها و مقصد حركت به اين معنا كه حركت شروعى دارد و انتهايى به طورى كه مقصد كمال آن محسوب می شود قطعا ميان مبدأ حركت و مقصد حركت سنخيّتى بايد باشد به عبارت بهتر ميان وضع موجود و وضع لاحق هماهنگى باشد مثلا كمال آب در بخار شدن آن است و كمال گل مثلا در آجر شدن و پخته شدن آن است كه ميان سابق و لا حق می بايست سنخيّت باشد در غير اينصورت هر چيزى می توانست كمال براى هر چيز ديگرى باشد. حال بنا بر مشرب ماديّون دادهها مبدائى دارند كه همان دادههاى بيرونى و كمالى دارند كه همان دادههاى درونى هستند كه چنانچه در مبحث علّت مادى بيان شد هيچ سنخيّتى ميان اين دو نيست تا دادههاى درونى كمال براى دادههاى بيرونى محسوب شوند و ثانيا دادههاى درونى از مجرّدات هستند كه فعليت محض هستند و حركتپذير نيستند كه حركت از خواص ماده محسوب می شود.
اما سنخيّت از نظر علّت فاعلى رابطه علّت فاعلى و معلول به افاضه وجود از جانب فاعل است به معلول و از همين جهت افاضه وجود، می بايست ميان علّت فاعلى و معلول سنخيّت حاكم باشد به اينصورت كه اولا معطى شى خود می بايست صاحب آن شى باشد تا آن را اعطا كند به عبارت بهتر مفضى وجود خود صاحب وجود باشد تا آن را بتواند اعطا كند كه از عدم نمی توان چيزى را افاضه كرد ثانيا معطى می بايست فاقد آن باشد تا آن را بتوان بخشيد به عبارت بهتر مانع مفقود باشد و الاّ چگونه می توان آنچه هست را ايجاد كرد كه تحصيل حاصل است و محال. قطعا چه ماديّون و چه الهيون به اين امر كه معطى شى فاقد شى نمی تواند باشد اعتراف دارند ولى اختلاف در تطبيق است به اين معنا كه اساسا ماديون دادههاى درونى يا همان ادراكات را مادى می دانند و خاستگاه آن را مغز و بيشتر به مسئله با جنبه علمى نگاه كردهاند و دادههاى درونى را نتيجه فعل و انفعالات مادى اعصاب و مغز می دانند كه البته فعل و انفعالات اعصاب و مغز را الهيون هم قبول دارند امّا قطعا در حدّ يك سرى از تأثير و تأثرات مادى و حقيقت وجود ذهنى غير از اين فعل و انفعالات است كه چنانچه بيان شد اساسا ماهيتا با يكديگر متفاوت است. اما مشرب الهيون بر اين امر استوار است كه داده هاى بيرونى نمی توانند علّت براى داده هاى درونى باشند و صرفا علت معدّه[2] براى ايجاد داده هاى درونى محسوب می شوند (طباطبايى، 1374، ص98).
به عبارت بهتر شرايط را براى نفس ايجاد می كنند. بنابر مشرب الهيون شدّت وجود در مجرّدات بيش از ماديات است پس چگونه ادنى می تواند معطى اعلى باشد. برای روشن شدن مطلب میتوان به مثالی اشاره کرد که برای مادیون هم قابل قبول میباشد چنانچه ایشان بیان کردهاند اساسا انتقال انرژی از منبعی به منبع دیگر از دو حالت خارج نیست یا دو منبع مذکور نسبت به یکدیگر از شرایط یکسانی بر خوردارند و یا اینکه در شرایطی متفاوت از یکدیگر قرار دارند.
اگر در شرایط یکسانی قرار داشته باشند قطعا انتقال انرژی و حرکتی اتفاق نخواهد افتاد به دلیل اینکه حرکت وانتقال مقصدی دارد که کمال شئ محسوب میشود. حال در صورت وجود کمال، دیگر حرکت وانتقال هم صورت نمیگیرد به دلیل اینکه تحصیل حاصل است و محال، بنابر فرض مسئله دو منبع بر تساوی شرایط استوار است پس انتقالی هم صورت نمیگیرد.
حال اگر در شرایط یکسانی نباشند قطعا با تحقق تمام شرایط حرکت و انتقال صورت میگیرد. اما سوال اینجاست انتقال انرژی از کدام منبع است یا به عبارت بهتر کدام منبع انتقال دهنده انرژی و کدام یک قبول کننده انرژی میباشد.
اولا: چنانچه بیان شد انتقال دهنده انرژی میبایست خود دارای آن باشد و قبول کننده فاقد آن تا حرکت صورت گیرد.
ثانیا: منبع انتقال دهنده میبایست در مرتبه بالاتری نسبت به منبع قبول کننده باشد به دلیل اینکه شدت انرژی در منبع انتقال دهنده میبایست شدیدتر باشد در غیر این صورت انتقالی صورت نمیگیرد (حری،1372،ص14).
مطالب ذکر شده نسبت به داده های درونی وبیرونی هم صادق است. اگر ارتباطی میان دادههای بیرونی و دادههای درونی برقرار باشد از حیث علیت میبایست انتقال دهنده در مرتبه بالاتری قرار داشته باشد. این در حالی است که دادههای درونی به سبب شدت اتصالشان به منبع اصلی هستی در مرتبه بالاتری قرار دارند و این امر به علت تجرد آنها میباشد و چنانچه بیان شد وجود محض که منبع اصلی است مجرد از هر تعینی میباشد.
بخش دوم: اطلاّعات
اطلاعات در لغت از ماده اطلاع به معناى علم آمده كه البته بر فرايند رساندن مطلّعات نيز اطلاق می شود.
بسيارى از بزرگان بر اين اعتقادند كه تعريف منطقى براى اطلاعات ارائه نشده و بيشتر تعاريف به جنبههاى خاصى از اطلاعات اشاره دارد. بنابراين بيشتر كاركرد و آثار اطلاعات را مورد بررسى قرار دادهاند. بطور مثال در هر فرايند ارتباطى يك سلسله وقايعى روى می دهد كه سبب می شود چيزى به نام اطلاعات از جايى به جاى ديگر منتقل شود (حرى، 1372، ص 13) .
درجاى ديگر آمده كه اطلاعات عبارت از دادههايى كه به گونهاى سامانمند سازماندهى شده اند و اين امر را به اين دليل می دانند تا داده بتواند آگاهى بخش باشد (ميدوز، 1383، ص33).
شايد عدم ارائه تعريف منطقى از اطلاعات به دليل وضوح مفهوم آن باشد.
از اين دو مطلبى كه نقل شد می توان به نكاتى اشاره كرد كه عبارتند از:
1: اطلاعات در داده ها ريشه دارند
2: فرايند انتقال
3: سازماندهى دادهها
4: آگاهى بخشيدن
امّا نكته اول به ما اين مطلب را توجّه می دهد كه ريشه اصلى اطلاعات داده ها هستند كه بحث پيرامون داده ها قبلا به طور مفصل داده شد.
نكته دوم و سوم دلالت بر اين مطلب دارد كه صرف وجود داده ها نمی تواند اطلاّعات محسوب شود بلكه داده زمانى كه در فرايند انتقال به غير قرار می گيرد اطلاعات محسوب می شود و فرايند انتقال می طلبد كه سازماندهى شود تا انتقال به نحو تمام و كمال يعنى با سرعت و دقّت تمام انجام پذيرد.
بنابراین فرایند انتقال می بايست تحت نظامهاى سازماندهى اطلاعات قرار گيرد كه اين نظامها می توانند شامل اصطلاحنامه ها، فهرستنويسى، سرعنوانهاى موضوعى، نمايهسازى و غيره می شود كه در اين مجال به اصطلاحنامه خواهيم پرداخت.
امّا نكته چهارم دلالت بر علت غايى فرايند انتقال می كند. بنابراين پايه و اساس اطلاعات بر دو محور اصلى قرار دارد.
الف: داده هاى درونى
ب: سازماندهى
بحث پيرامون داده ها قبلا انجام شده امّا پيرامون سازماندهى اطلاعات كه اين امر بر نظامهايى تكيه دارد كه در اين مجال به نظام اصطلاحنامه به عنوان يكى از پيشرفته ترين نظامهاى سازماندهى اطلاعات خواهيم پرداخت. از بخش اول مقاله ميتوان به اين جمعبندي رسيد كه:
اولاٌ: دادهها اعم از دادههاي بيروني و دروني به عنوان محملي براي نظام اصطلاحنامه مطرح میباشند.
ثانيأ: رابطه دادههاي بيروني و دروني همانند رابطه وجود خارجي و وجود ذهني میباشد و رابطه اعدادي ميان آنها برقرار ميباشد.
ثالثـأ: اطٌلاعات همان دادهها هستند كه در فرایند انتقال و استنتاج قرار گرفتهاند.
فصل دوم: تعامل اصطلاحنامه و معقولات اوّلی (اصطلاحنامههای تحقق یافته)
در فصل اوِِل به داده ها و اطلاعات و نوع ارتباطی که دادههای بیرونی و درونی با یکدیگر دارند به طور مفصل پرداخته شد.
اصطلاحنامه به عنوان یکی از پیشرفتهترین نظام سازماندهی اطلاعات مطرح میباشد، که در این مجال به آن خواهیم پرداخت.
البته از اصطلاحنامه تعاریف متعددی ارائه شده که هیچیک از تعاریف، تعریف منطقی برای اصطلاحنامه محسوب نمیشود. که در این مجال به بعض آنها خواهم پرداخت.
اصطلاح نامه عبارت است از(مجموعه واژگانى از اصطلاحات كنترل شده نمايهسازى كه در آن روابط ميان مفاهيم به وضوح نشان داده می شود) (كينن، 1378، ص56).
و يا در تعريف ديگر آمده اصطلاحنامه (مجموعه واژگان زبان نمايهاى كنترل شدهاى است كه طبق اصول طورى سازمان يافته كه روابط پيشين بين مفاهيم را روشن می سازد) (حرى، 1365، ص9).
تعاریف دیگر از اصطلاحنامه هم تقریباً در راستای این دو تعریف قرار دارد.
وقتی به تعاریف ارائه شده دقت فلسفی داشته باشیم در مییابیم که تعاریف ارائه شده به اصطلاحنامه جنبه عینی داده و اصطلاحنامه را مجموع اصطلاحاتی میدانند که روابطی پیشینی برآنها حاکم میباشد. بنابراین اصطلاحنامه همان مجموعه اصطلاحاتی میباشد که روابط پیشینی بر آنها حاکم است.
حال آنکه اصطلاحنامه به عنوان یکی از نظامهای سازماندهی اطلاعات مطرح میباشد و به نظر میرسد که این دو در تعارض باشند.
به تعبیر دیگر ما یکسری محمل داریم که از آن تعبیر به اصطلاح شده و نظامی داریم که حاکم بر روابط این اصطلاحات میباشد که از آن میتوان تعبیر به نظام روابط اصطلاحات کرد.
مثلاً در عالم واقع آتش و دودی موجود میباشد که رابطهایی میان آن دو برقرار میباشد که رابطه مذکور نظام حاكم برآنها میباشد.
البّته نظام، وجودی مستقل ندارد و وجودش به محمل است. به همین علّت رابطهایی تنگاتنگ میان اصطلاحنامه و اصطلاح وجود دارد که حتّی اصطلاحات هم جزئی از این نظام محسوب شده (دو تعریف ارائه شده ناظر به این مطلب میباشد) بنابراین میتوان گفت نگاه اصطلاحنامه به اصطلاح نگاهی اصیل نمیباشد بلکه نگاهی استطردادی میباشد از این جهت که نظام مذکور متّکی بر اصطلاحات میباشد حال آنکه نگاه اصطلاحنامه به روابط میان مفاهیم نگاهی اصیل میباشد.
بنابراین اگربا دقّت فلسفی اصطلاحنامه را بخواهیم تعریف کنیم میبایست تعریف را با نهاد (اصطلاحنامه نظامی است که...) شروع کنیم که تعریف به مضیّق میباشد و اگر بخواهیم تعریفی علمی داشته باشیم میبایست تعریف را با نهاد (اصطلاحنامه واژگان کنترل شده ایی...) شروع کنیم که تعریف به موسّع میباشد.
به عبارت بهتر میتوان گفت تعریف رایج از اصطلاحنامه تعریفی علمی از اصطلاحنامه میباشد که اصطلاحنامه را ترکیبی میداند شامل واژگان و روابط مابین آنها یا به عبارت بهتر فرایندی است که ورودی دارد که واژگان میباشد و خروجی دارد که اصطلاحات پردازش شده از جهت رابطهای و زبانی میباشد.
تعریف مذکور تعریف علمی از اصطلاحنامه میباشد به دلیل اینکه در آن اعتبار دیده میشود. چرا که از نگاه فلسفی اصطلاحنامه نمیتواند هم نظام باشد وهم محمل آن نظام که در این صورت گرفتار دور خواهیم شد.
تعریف مذکور به عبارتی تبعیّت از تعاریف دیگری کرده که نگاهی علمی به مقولات دارند. مثل تعریفی که از علم دارند و آن را مجموعی از مو ضوع و مسائلی حول آن موضوع میدانند که ضرورتاً ارتباط ذاتی بین موضوع و آن مسائل وجود ندارد پس ارتباطی اعتباری برای مصالحی کافی میباشد.
امّا نگاه فلسفی به اصطلاحنامه و اساساً هر مقوله دیگری اقتضای این مطلب را دارد که دقیقاً هر چیزی در جایگاه هستی شناسانه خود مورد بررسی قرار گیرد.
البتّه ما در این مجال نگاهی فلسفی به اصطلاحنامه داریم.
بنابراین واژگان را به عنوان محمل و اصطلاحنامه را به عنوان نظام حاکم بر این محمل مورد بررسی قرار میدهیم.
در اين مجال قصد پرداختن به تعريف اصطلاحنامه را بیش از این نداریم و بيشتر به نظامى كه بر اصطلاحنامه ها حاكم است (چنانچه در تعريف ارائه شده به آن تصريح شده) خواهيم پرداخت. چنانچه در دو تعريف ارائه شده به آن تصريح شده نظام حاكم بر اصطلاحنامه ها مبتنى بر روابط ميان مفاهيم است که عبارتند از روابط سلسله مراتبی و همبسته و رابطه هم ارز که رابطهای مفهوم و لفظ را مورد بررّسی قرار داده است.
قبل از پرداحتن به روابط مذکور میبایست با اصطلاح روابط پیشینی که در تعریف آمده آشنا شویم. از روابط پیشینی تعبیر به روابط همیشگی شده یعنی روابطی که ذاتی میباشد در مقابل روابط پسینی که روابطی جعلی و قراردادی میباشد. در روابط پیشینی ما کاشف روابط هستیم و روابط مذکور هستند ومتوقف بر جعل واعتبار نیستند.
به تعبیر بهتر روابط ضروری در اصطلاحنامه مورد نظرمیباشد.
عمده روابطی که در اصطلاحنامههای موجود مورد توجّه میباشند عبارتند از:
1:روابط سلسله مراتبی که شامل روابط:
الف: رابطه جنس و نوع
ب: رابطه کل و جزء
ج: رابطه موردی
2: روابط هم ارز
3: روابط همبسته
1: بررسی روابط سلسله مراتبی
روابط سلسله مراتبی از مهمترین روابط مورد توجّه اصطلاحنامه میباشد (حری، 1365، ص 42). هر سه نوع مورد سلسله مراتبی با دقّت فلسفی ریشه در ماهیّات یا همان معقولات اوّلی دارند.
براى درك هر چه بيشتر مطلب می بايست مفهوم را مورد بررّسى قرار دهيم. ولى قبل از پرداختن به بررسى محتوايى مفهوم می بايست توضيحى پيرامون نظم و نظام داده شود تا هر چه بيشتر به موضوع بحث نزديكتر شويم.
نظم در لغت عبارت است از كنار هم چيدن، چيزى را به چيزى پيوست زدن و مرتب كردن. نظام در لغت عبارت است از روش و عادت بر يك روش، صف و رديف (رحيمى نيا،1380،ص1152).
چنانچه از معانى ارائه شده بر می آيد در نظم و بالتبع در نظام نوعى ترتيب دادن و ارتباط برقرار كردن ميان چند چيز است به عبارت بهتر ارتباط چند چيز به امرى وابسته است كه لزوما تمام اين امور به آن مرتِبط ختم می شود و اين در حالى است كه مرتبط خود احتياجى به مرتبط ديگرى ندارد، درغير اينصورت تسلسل پيش می آيد. و حتماً امورى كه به يكديگر مرتبط شده اند می بايست سنخٌيت و هماهنگى با مرتِبط داشته باشد در غير اينصورت محال است ارتباط برقرار شود بنابراين:
اولا: اين ارتباط و نظم ايجاد شده می بايست منتهى به واحدى شود كه نظم در آن اصالت دارد.
ثانيأ: ميان مرتبط (واحد) و امور سنخيّت باشد.
ثالثأ: نظام متكي بر محملهايي میباشد و خود وجودي مستّقل ندارد.
مفهوم در اصطلاح عبارت است از نفس معنى بما هو يعنى نفس صورت ذهنى كه منتزع از حقايق اشيا می شود (مظفر،1379،ص 73). به عبارت ديگر مفهوم همان صورت ذهنى يا وجود ذهنى است كه در مقابل وجود خارجى است. در واقع وجود ذهنى همان صورت ادراكى از وجود خارجى است كه آثار واقعى وجود خارجى بر آن مترتب نمی باشد هر چند آثار خود را دارد چرا كه صورت ادراكى يكى از مراتب نفس است و نفس از مراتب وجود و قطعا داراى آثارى می باشد. و همين ارتباط ميان وجود ذهنى و خارجى است كه علم وآگاهى خوانده می شود كه در صورت مطابقت صورت ذهنى با خارجى صدق و خلاف آن كذب خوانده می شود. به هر حال می بايست نحوه شكلگيرى مفهوم و مراحل آن را مورد بررسى قرار دهيم.
زمانى كه حواس پنج گانه تحت تأثير عالم خارج قرار می گيرد شرايط را براى نفس مهّيا می سازد تا صورتى ايجاد شود. بنابراين به تعداد حواس می تواند صور حاصله متعدد باشد كه در حقيقت اتحادى ميان نفس و اين صورت است كه به اتحاد عالم و معلوم شهرت دارد كه در فلسفه پيرامون آن بحث مفصلى شده كه به آن نمی پردازيم.
در اين مرتبه از وجود ادراكاتى ايجاد شده كه ادراكات حسى ناميده می شوند و اين نام گذارى به دليل اتصالشان به حواس است و از خصوصّيات اين ادراكات جزئى بودن و بىربط بودن آنها با يكديگر است كه هيچ ارتباطى ميان اين مفاهيم حاكم نيست و اساساً نسبت به يكديگر خنثى هستند. صور مذكور با همان وضع خاصى كه در خارج هستند درك می شوند بنابراين جزئى هستند. بعد از اين مرحله نفس با قدرتى كه دارد صور مذكور را به حافظه می سپارد و هر زمان كه اراده كند می تواند از آنها استفاده كند به عبارت بهتر صور مذكور تجربيّات شخص محسوب می شود كه بوسيله قوه ذاكره آنها را مورد بازبينى قرار می دهد. البته تا اين مرحله از نفس ميان انسان و بعض حيوانات اشتراك است كه نظريه شرطى شدن پاولف ريشه در اين امر دارد. بنابراين در مرتبه خيال تمام مدركات مرتبه حس حفظ می شود كه اين مرتبه از نفس مقدّمات انتزاع مفاهيمى از اين صور جزئيه را براى عقل مهيا می كند كه داراى خصوصيتى است كه كلى هستند به اين معنا كه قابليت صدق بر كثيرين دارد مثلا از صور جزئيه مفاهيمى مثل حيوانيّت، نطقيّت، سفيدى، سياهى انتزاع می شود كه مفاهيم مذكور از وضعهاى خاصى كه داراى جزئيات هستند جدا است و به همين علت قابليّت صدق بر كثيرين را پيدا می كند ( طباطبائى، 1374 ،ج1، ص93).
البته مفاهيم مذكور همچنان نسبت به يكديگر خنثى و بى ارتباط هستند البته از اين مفاهيم، مفاهيم كلىترى انتزاع می شود كه نهايتا به مقولات عشر منتهى می شود كه تمام اين مقولات نسبت به يكديگر خنثى و بىارتباط هستند. مفاهيم مذكور تصوراتى بيش نيستند و در آنها هيچگونه نسبتى وجود ندارد. به اين دست از مفاهيم معقولات اولى گفته می شود[3] كه در حقيقت ماهيّات هستند (مطهرى، 1372، ج5، ص273).
و به همين علت است كه ماهيّات اساسا نسبت به وجود و عدم و بالتبع نسبت به يكديگر خنثى هستند و اساساً معقولات اولى يا ماهيّات بيانگر تكثر و امتيازات وجود هستند. بنابراين معقولات اولى اولاً ريشه در محسوسات و بالتبع محمل آنها تجربه است و ثانياً نسبت به هستى و عدم خنثى هستند.
با ذکر این مطالب مراحل شکلگیری مفاهیم روشن شد. در واقع مراحل مذکور مراحل دادههای بیرونی و درونی محسوب میشود و یا به عبارت بهتر مراحل شکلگیری محمل اصطلاحنامههای موجود میباشد. در واقع روابط سلسله مراتبی جنس و نوع ، کل و جزء و موردی ریشه در معقولات اولی دارند. با این بیان روابط سلسله مراتبی مذکور در اصطلاحنامههای فعلی اساساً نظام نمیباشند بلکه محمل برای نظامی میتواند قرار گیرد برای روشنتر کردن مطلب به بررسی روابط سلسله مراتبی مورد نظر در اصطلاحنامههای فعلی میپردازیم.
الف: تعامل رابطه جنس و نوع با معقولات اولی
چنانچه بیان شد مفاهیمی مثل سفیدی، سیاهی، تلخی، شیرینی و جسمیّت و.... مفاهیمی هستند که از یک طرف ریشه در محسوسات دارند و از طرف دیگر نسبت به یکدیگرخنثی میباشند وهیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. صرفاً نماینده تشخصّات و کثرات عرضی وجودند . و نهایتاً به مقولات عشر منتهی میشوند.
از ارتباطی که به وسیله وجود میان معقولات اولی ایجاد میشود مفاهیمی مثل جنس، نوع و فصل ایجاد میشود که تماماً ریشه در حمل دارند. در واقع حمل یعنی ایجاد وحدت میان مفاهیم متکثّر. برای مثال دو مفهوم خورشيد و گرما و يا دو مفهوم حيوانيت و نطق کاملاً نسبت به یکدیگر خنثی هستند و بواسطه وجود ارتباطی میان این دو مفهوم ایجاد میشود که به آن علیّت گفته میشود به این صورت خورشید گرم است. از این ارتباط برقرار کردن تعبیر به حمل میشود.
به عبارت بهترحمل به معنای سامان دادن و نظاممند کردن معقولات اولی به وسیله وجود است.[4]
کلّی و توابع آن که عبارتند از جنس و نوع در واقع ریشه در حمل دارند چنانچه در تعریف کلّی آمده (کلّی مفهومی است که قابل صدق بر کثیرین باشد) بنابراین ملاک کلی قابلیت صدق بر کثیرین است که از فروعات حمل محسوب میشود. مثلا ًمفهوم انسان قابل حمل بر حسن، حسین و بر تمام تک تک افراد را دارد.
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت.
اولاً: كلي و فروعات آن ( جنس و نوع) به عنوان نظام حاكم ميان مفاهيم نمي باشد بلكه محملي میباشد كه ریشه در معقولات اولي دارد و بوسيله وجود نظاممند شدهاند.
ثانياً: اگر كلي به عنوان نظام حاكم ميان مفاهيم مطرح شود قطعاً نظام مذكور به نفس كلي نمي باشد بلكه به واسطه غير (وجود) میباشد.
ثالثاً: وقتي به مفهوم كلي دقت میكنيم درمييابيم كه مفهوم كلي مفهومي است مركّب كه بر دو چيز دلالت دارد از يك طرف به معناي مشتركي كه مابه الاشتراك ميان افراد متمايز ميباشد و از طرف ديگر به وجود افرادي كه با يكديگر متمايز میباشند.
بنابراين مفهوم كلي بسيط نميباشد و متوقف بر اجزا ميباشد كه ضرورتاً ميان مفاهيم مركب نظامي حاكم میباشد. پس كلي خود محمل براي نظام است وخود نمیتواند نظام برای محمل باشد که در این صورت گرفتار دور خواهیم شد.
ب: تعامل رابطه كل و جزء با معقولات اولي
در علم منطق پيرامون كل، جزء و تفاوت آن با كلي و جزئي بحث شده است و در اين مجال خيلي به آن نميپردازيم.
آنچه مسلم ميباشد كل و جزء همچون كلي و جزئي ازمركبات میباشد. قوام كل به اجزا میباشد. بنابراين مفهوم كل هم از مركبات ميباشد كه قطعاً متوقف بر نظام میباشد پس محمل براي نظامي قرار ميگيرد و ريشه در معقولات اولي دارد.
ج: تعامل رابطه موردي با معقولات اولي
در واقع رابطه موردي ريشه در كلي دارد به عبارت بهتر« مورد» عبارت است از محل ورود كلي و چنانچه در مبحث كلي بيان شد كلي دلالت بر ما به الاشتراك و ما به الامتياز دارد كه نمود آن در مورد آن میباشد.
بنابراين ميتوان اذعان داشت كه روابط سلسله مراتبي در اصطلاحنامه هاي موجود:
اولاً: نظام نيستند بلكه محملي هستند متوقف بر نظامي خاص همچون معقولات اولي واساساً ريشه در معقولات اولي دارند.
ثانياً: اگر روابط سلسله مراتبي موجود در اصطلاحنامه را نظام بدانيم نظامي میباشند كه به وسيله وجود، حاكم بر روابط ميان مفاهيم شده.
2: بررسی رابطه همارز
این رابطه میان اصطلاحات مرجح و نامرجح صورت میگیرد (حری، 1365، ص39).
رابطه همارز در حقیقت رابطه میان دو لفظی میباشد که مفهومی مشترک را دارند.
شاید سوالی به ذهن مبنی براینکه اصطلاحنامه به روابط مفهومی توجّه دارد پس چگونه رابطه میان دو لفظ را مورد توجّه قرار داده است؟
پیش از پرداختن به رابطه همارز بیان مطلبی را از باب جواب سوال مذکور لازم میدانم.
اساساً اصطلاحنامه بعنوان یکی از نظامهای سازماندهی اطّلاعات دو رویکرد اصلی و فرعی را دنبال میکند که عبارتند از:
الف: رویکرد اصلی اصطلاحنامه
اصطلاحنامه به عنوان نظامی خاص به دنبال ساماندهی روابط مفهومی میباشد. در اصطلاحنامههای فعلی ساماندهی روابط مفهومی منجّر به ایجاد روابط سلسله مراتبی میشود. در واقع نگاهی مستقل به روابط مفهومی دارد.
ب: رویکرد فرعی اصطلاحنامه
اصطلاحنامه به عنوان نظامی که به دنبال سازماندهی اطلاعات میباشد ضرورتاً میبایست فرایند انتقال اطلاعات را دنبال کند.
به عبارت بهتر هدف از سازماندهی اطلاعات انتقال سریع و مطلوب اطلاعات میباشد. بنابراین صرف پرداختن به ساماندهی محتوایی مفاهیم ما را به هدف اصلی انتقال اطلاعات نمیرساند. به دلیل اینکه انسان موجودی اجتماعی است که برای تنظیم حیات مادی و معنوی خود احتیاج به ابراز مقاصد و بلکه منویّات خود دارد، بنابراین ابراز (انتقال) منویات از ضروریات حیات اجتماعی بشر میباشد. آیه (خلق الانسان علّمه البیان)[5] اشاره به همین مطلب دارد.
این انتقال مفاهیم یا اطلاعات و به تعبیر قرآن بیان ممکن نمیباشد مگر از مجرای حواس ممکن میباشد.
در واقع میبایست مفاهیم را که از مجرّدات میباشد تنزّل بدهیم و از طریق الفاظ و یا هر محمل مادّی دیگر برای انتقال اطلاعات استفاده کنیم .
البتّه اصطلاحنامه به دنبال تبدیل زبان اطّلاعات به زبان متخصص یا کنترل شده و یا مهار شده میباشد.
خروجی این دو رویکرد اصطلاحنامه، اصطلاحات پردازش شده از جهت مفهومی و زبانی میباشد.
بنابراین محمل رابطه هم ارز مبحث زبان شناختی اصطلاحنامه میباشد که مبحث مذکور از فروعات مبحث انتقال مفاهیم میباشد. پس محمل رابطه مذکور ریشه در مفاهیم دارد و نگاه به الفاظ در اصطلاحنامه نگاهی آلی و ابزاری میباشد و نه نگاهی استقلالی.
البته مبحث زبان شناختی در اصطلاحنامه مبحثی گسترده میباشد که پرداختن به آن مجالی مستقل را میطلبد.
3: بررسی رابطه همبسته
رابطه مذکور رابطهایی است میان دو اصطلاح که نه اعضاي يك مجموعه معادل هستند و نه میتوان آنها را در سلسله مراتب یکدیگر قرار دارند تا تابع دیگری قرار گیرند و نه عدل یکدیگرند تا تحت یک کلی قرار گیرند. ولی از نظر مفهومی چنان به یکدیگر وابستگی دارند که هریک دیگری را در ذهن متبادر میکند (حری،1365،ص50).
وقتي به تعريف مذكور دقت ميكنيم تعريف مذكور داراي دو شاخص عدمي و يك شاخص وجودي میباشد. البته استناد تعريف به امور عدمي نشان از عدم ارائه تعريف منطقي میباشد. ابتدا به دو شاخص عدمي تعريف ميپردازم و بعد از ان به شاخص وجودي تعريف.
الف: در تعريف مذكور آمده رابطه همبسته رابطهائي ميباشد ميان دو مفهوم كه تابع يكديگر نيستند و يا به عبارت بهتر نسبت به ديگر رابطه سلسله مراتبي ندارند.
از مباحثي كه پيرامون رابطه سلسله مراتبي بيان شد اين نكته بدست آمدكه اساساً رابطه سلسله مراتبي در اصطلاحنامه هاي كنوني تفسير به رابطه كلي نسبت به افرادش شده. وعملاً با اين تفسير به دنبال مجموعهسازي رفتهاند. كه در نهايت به ده يا نه مجموعه خواهند رسيد كه از آن تعبير به مقولات عشر شده.
مقولات عشر در نهايت تباين با يكديگرند. هر آنچه در اين مجموعهها قرارگيرد قطعاً در مجموعه ديگري قرار نميگيرد در عين حال میتواند نسبت به مجموعه ديگري وابسته شود.
و چنانچه بيان شد محمل كلي معقولات اوليه میباشند كه ريشه در تكثرات و ما به الامتيازات وجود دارند. بنابراين نميتوان از معقولات اوليه به يك نقطه اشتراك حقيقي رسيد به دليل اينكه مابه الامتيازات مورد توجه است و از ما به الامتياز به ما به الاشتراك نميرسيم.
بنابراين رابطه همبسته میتواند نتيجه رابطه سلسله مراتبي باشد چرا كه هر اصطلاح در مجموعه خودش قرار دارد پس در مجموعه ديگري نميباشد و خارج از مجموعه ديگر است كه در صورت پيوستگي ذهني وابسته يكديگر میشوند.
ب: در تعريف مذكور آمده رابطه همبسته رابطهاي ميان دو اصطلاح ميباشد كه اعضاي يك مجموعه يا كلي نيستند. به عبارت ديگر تحت يك مجموعه قرار ندارند تا عدل يكديگر شوند.
در واقع اين شاخص هم ريشه درتفسير رابطه سلسله مراتبي به كلي دارد. به دليل اينكه زماني دو اصطلاح عدل يكديگر قرار میگيرند كه از يك طرف نقطه تمايز دارند و از طرف ديگر در امري نقطه اشتراك دارند كه جامع افراد است.
چنانچه در رابطه سلسله مراتبي بيان شد رابطه كلي با افرادش چنين میباشد. درنتيجه شاخص دوم هم ريشه در معقولات اولي يا همان ماهيات دارد و در نهايت به مقولات عشر ختم میشود كه نمي توان براي آنها نقطه اشتراكي فرض كرد تا جنس براي آنها قرار گيرد در غير اينصورت گرفتار تسلسل خواهيم شد.
حال كه نقطه اشتراكي ندارند پس عدل يكديگر نميباشند بنابراين میتوانند وابسته يكديگر شوند.
ج: رابطه همبسته رابطهاي است ميان دو اصطلاح كه پيوستگي ذهني دارند (البته اين سه شاخص من حيث المجموع میبايست محقق باشد در تحقق رابطه همبسته).
آنچه در تعريف مذكور آمده مجمل میباشد. چرا كه در تعريف پيوستگي ذهني مذكور را متوقف به دو امر عدمي كرده كه در صورت عدم رابطه سلسله مراتبي و عدم رابطه مجموعهايي اگر پيوستگي ذهني باشد به آن رابطه همبسته گفته ميشود. درواقع در تعريف رابطه همبسته به رابطه همبسته پرداخته نشده.
بنابراين رابطه همبسته و خصوصاً همبستگي مذكور میبايست مورد دقت فلسفي قرار گيرد. در بخش سوم مقاله به علت تناسبش با بخش مذكور به بطور مفصّل به آن خواهم پرداخت.
بنابراین کلّی و روابط مذکور در اصطلاحنامه های فعلی (رابطه سلسله مراتبی و رابطه همبسته) به جز رابطه هم ارز ریشه در کلّی دارند و کلّی ریشه در ترکیب و ترکیب خود متوقف بر نظام میباشد. پس نمیتواند نظام باشد که در این صورت گرفتار دور میشویم.
فصل سوم: تعامل اصطلاحنامه و معقولات ثانوی (اصطلاحنامهاي بایسته)
در این فصل از مقاله سعی شده تفسیری دیگر از اصطلاحنامه ارائه شود با نگاهی کاملاً متفاوت از اصطلاحنامههای موجود. تفسیر مذکور با شاخصهایی که برای اصطلاحنامه بیان کردهاند همگون است واشکالاتی را که قبلاً بیان شد را ندارد.
به همین جهت میبایست در ابتدا نگاهی گذرا به مباحث قبلی داشته باشیم و در نهایت به تفسیر مطلوب برسیم.
در مباحث قبلی روشن شد که اطلاعات ریشه در دادههای درونی و دادههای درونی ریشه در دادههای بیرونی دارند. و رابطه دادههای بیرونی و درونی را مورد بررسی قرار دادیم و به تطبیق آن دو با وجود خارجی و ذهنی پرداختیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که رابطه دادها با یکدیگر همانند رابطه وجود خارجی و ذهنی میباشد در واقع دادههای درونی را همان وجودات ذهنی دانستیم که دادههای بیرونی شرایط ایجادشان را مهیّا کرده اند مثل وجودات خارجی که شرایط ایجاد وجودات ذهنی را آماده میکنند.
نفس بسبب قدرتی که دارد از این دادههای درونی جزئی بعد از مراحلی دادههایی را انتزاع میکند که از هر گونه تعیّنی و وضع خاصی جدا شده و دادههایی،خالی از هر تعیّن و وضع خاصی برای نفس حاصل میشود که به معقولات اوّلی مشهورند. مثلاً از صورت جزئی داده تلخی که دارای وضع خاصی میباشد دادهائی انتزاع میشود خالی از هر وضعی به اسم تلخی و دادهای دیگر به همین ترتیب مثل شوری، شیرینی، جسمیّت و....
دادههای مذکور در این مرتبه هیچگونه ارتباطی با یکدیگر ندارند و اساساً نسبت به یکدیگر خنثی میباشند نفیاً و اثباتاً.
بنابراین دادههای مذکور:
اولاً: نظام نیستند به دلیل اینکه نظام فرع ارتباط داشتن میباشد واساساً نظام نوعی ارتباط داشتن است و حال آنکه معقولات اوّلی نسبت به هرگونه ارتباطی خنثی میباشد. به دلیل آنکه معقولات اولی ماهیّات هستند و اصالتی ندارند وآنچه اصیل است وجود است بنابراین هر گونه اثری مترتب بر وجود است و نفس ارتباط اثر است. بنابراین ماهیات نسبت به هر چیزی خنثی میباشند.[6]
ثانیاً: معقولات اوّلی میتوانند محمل برای نظامی قرار گیرند. و قابلیت نظمپذیری را دارند.
همچنین از مباحث قبلی به این نتیجه رسیدیم که اصطلاحنامه با تفسیری هستی شناسانه عبارت است از نظامی که روابط میان مفاهیم را ساماندهی میکند. پس نمیتواند ریشه در معقلات اوّلی داشته باشد.
به دلیل آنکه معقولات اولی محمل نظام هستند و نه خود نظام در غیر اینصورت گرفتار دور خواهیم شد.
همچنین به بررسی روابط حاکم در اصطلاحنامههای کنونی پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که تمام روابط مذکور به جز رابطه هم ارز ریشه در کلّی دارند و مورد خدشهاند به دلیل اینکه:
اولاً: کلّی ریشه در معقولات اوّلی دارد. در واقع کلّی معقول اوّلی است که به وسیله وجود ساماندهی شده اند.
به عبارت بهتر کلّی ریشه در حمل دارد و حمل به معنای سامان دادن و رابطه برقرار کردن میان معقولات خنثای اوّلی میباشد.
ثانیاً: اگر به کلّی اطلاق نظام شود نظام مذکور بالنفسه نیست بلکه به واسطه وجود میباشد.
حاصل نظام مبتنی بر معقولات اوّلی دادههایی میباشد به اسم جنس، نوع، فصل و....که در نهایت به مقولات عشر ختم میشود (بیان آن مفصّل میآید).
بعد ذکر مقدّمات مذکور وارد بحث اصلی این فصل یعنی تعامل اصطلاحنامه و معقولات ثانوی میشویم.
يك سرى از مفاهيم وجود دارد كه برخلاف معقولات اولى بر ارتباط و بلكه بر وحدت ميان مفاهيم دلالت دارد و اساسا نسبت به يكديگر خنثى نيستند به عبارت ديگر بر وحدت وجود استوار است، مفاهيمى مثل وجود، عليّت، امكان، تقدّم، تأخّر، قوّه و فعل و غيره كه همه اين مفاهيم نماينده وحدت وجود هستند و تنها تمايز آنها در تقدّم و تأخّر و شدّت و ضعف است كه به عبارتى تشكيكى هستند (طباطبايى،1381،ج1، ص16). به این گروه از مفاهیم معقولات ثانوی گفته میشود.[7]
نكته: معقولات اولى مفاهيمى هستند كه از كثرت وجود حكايت می كند و معقولات ثانوى از وحدت وجود. چنانچه در فلسفه صدرايى اثبات شده آنچه اصيل و حاكم است وجود و مراتب آن است و ماهيّات اصيل نيستند. پس آنچه واقع است وجود اوست كه امرى واحد است اما نفس به قدرتى كه دارد واقع را تفكيك می كند واحد را به دو مفهوم ماهيّات كه نماينده كثرات وجود است و مفهوم وجود كه نماينده وحدت وجود است. پس ماهيّات منشأ كثرت نيستند. بلكه نماينده تشخّصها و تعيّنات وجود هستند چرا كه عالم وجود، عالم تشخّص و امتياز است و اساساً ماهيّات اصالتى ندارند تا تعيّناتى داشته باشند و البّته اين تشخّص و امتياز بر اساس رابطه علّیت و شدّت و ضعف و به عبارتى سلسله مراتبى استوار است كه ما به الامتياز آنها همان ما به الاشتراك آنها است كه وجود است. هرچه مراتب به منبع فیض وجود نزدیکتر باشند شدّت وجود بیشتر وهر چه دورتر شدّت وجود کمتر خواهد بود. مرتبه هیولی در پایینترین مرتبه قرار دارد و وجود محض (ذات باری تعالی) در بالاترین و مفضی وجود میباشند.
به عبارت دیگر نفس توانایی دارد که از امر واحد، که درعالم واقع هست دو چیز را انتزاع کند. یکسری از این مفاهیم بوسیله حواس منتقل میشوند که از آنها تعبیر به محسوسات میشود و معقولات اوّلی که نماینده تشخّصات وجود هستند و به دلیل آنکه حواس متفاوت هستند هر یک جهات و حیثیّات متفاوتی را منتقل میکنند. تکثّرات مذکور در عرض یکدیگر میباشند.در واقع این تشخصّات از آن عالم محسوس میباشد و این تکثّرات در کنار و در عرض یکدیگر حس میشوند چرا که حواس هر یک جهتی از امر واحد را حس کردهاند.
بنابراین محسوسات هر یک بر جهتی که حس شدهاند احاطه دارند و محیط بر تمام جهات وجودی نیستند. به این مفاهیم یا دادهها ماهیّات نیز اطلاق میشود.
اساساً مفاهیم مذکور هیچگونه رابطهایی با یکدیگر ندارند و نسبت به وجود و عدم نیز خنثی میباشند. و حتّی این تمایزی که از این مفاهیم فهمیده میشود از ماهّیات نیست چرا که تمایز نوعی رابطه است و رابطه نوعی اثر میباشد که ماهیات نمیتوانند منشاء اثر باشند به دلیل اینکه منشاء اثر فقط وجود است که اصالت دارد.
بنابراین تشخصّات مذکور هم از وجود میباشد و ماهیّات صرفاً نماینده این تشخصّات میباشند.
وجود به دلیل اینکه بسیط میباشد لزوماً در نهایت تباین با یکدیگر میباشند و بین آنها مابه الاشتراکی نمیباشد که در این صورت قائل به ترکّب میشویم در این صورت وجود جنسی دارد که ما به الاشتراک است و فصلی که مابه الامتیاز است که در این صورت گرفتار تسلسل خواهیم شد که امری محال میباشد.
امّا تعیّنات دیگری برای وجود هست که مترتب بر حواس نمیباشد و بر حواس تکیّه نزده است وعالم هستی را از جهت حس و تشخّصات دنبال نمیکند.
بلکه عالم هستی را از حیث ارتباط و وحدتی که بر عالم مستولی میباشد دنبال میکند. در واقع نماینده وحدت وجود میباشند. وحدت موجود ریشه در علّیت دارد. و تعیّناتی مثل قوّه و فعل، وحدت و کثرت و ... را به دنبال دارد.
در واقع تعیّنات وجود را بر اساس رابطه علّی دنبال میکند بنابراین روابط و تعیّنات به شکل طولی بررسی میشوند و نه مثل تعیّنات ماهوی عرضی باشند.
در رابطه طولی لا محاله سلسله مراتب به واحد حقیقی ختم میشود طبق قاعده عقلی لا یصدر عن الواحد الاّ الواحد.
مفاهیم مذکور به معقولات ثانوی شهرت دارند که روابط موجودات را سامان میدهند و آنچه از این نظام خارج میشود محملهایی میباشند که در سلسله مراتب یکد یگرند.
امّا در معقولات اولّی تشخّصات وجود دنبال میشد نه ارتباطات وجود ولامحاله از تشخّصات به وحدت نمیرسیم چرا که تشخّصات وجود تمایزات وجود و ارتباطات وجود وحدت وجود را دنبال میکند. بنابراین از هر یک به دیگری نمیرسیم.
البتّه بواسطه وجود میتوان بین معقولات اوّلی نوعی ارتباط برقرار کرد که
منجرّ به ایجاد مفاهیم و دادههای جدیدی مثل جنس، نوع، فصل، اعراض و... در ذهن میشود. مفاهیم مذکور تماماً از فروعات کلّی محسوب میشوند.
مفهوم کلّی ریشه در حمل دارد. و حمل در واقع عبارت است از ارتباط برقرار کردن میان دو مفهوم متمایز به واسطه وجود.
لکن وجود واسط ارتباط بین معقولات اوّلی یا ماهیّات به همان صورت خنثی، موضوع و محمول قرار میگیرند که به آن حمل اوّلی ذاتی گفته میشود. در حقیقت چیستی شئ مورد توجّه میباشد. ریشه تعریفات در علوم بیشتر در اینگونه حملها قرار دارند به دلیل اینکه موضوع علوم اساساً معقولات اوّلی میباشد مثل انسان حیوان ناطق است. که در حمل مذکور ذات بماهو قصد شده و وجود صرفاً رابط میباشد.
امّا گاه حمل به اعتبار وجود موضوع و محمول میباشد و نگاهی به ذات و حمل ذاتی و به عبارتی رابطه ماهوی ندارد. مثل آتش گرم است. دراینجا رابطه آتش و گرما رابطهایی ذاتی نیست چرا که هر یک در یک مجموعه متباین ذاتی قرار دارند بلکه رابطهایی وجودی دارند و آن رابطه علّی میان آن دو میباشد. در حقیقت رابطه وجودی آتش و گرما مورد دقّت قرار گرفته است به حمل مذکور حمل شایع صناعی گفته میشود.
وقتی به دو حمل مذکور دقّت میکنیم به دو مطلب مهّم پی میبریم که عبارتند از:
1: حمل اوّلی ذاتی: رابطه مفهوم و افرادش مورد توجّه قرار میگیرد و حقیقتاً رابطه بین موضوع و محمول برقرار نشده که به دو صورت میباشد:
الف: اینکه وجود از منظر ذات و یا عرض واسط مفهوم و افرادش میباشد که مفاهیمی همچون:
الف.1: نوع که عبارت است از تمام ذات افرادش.
الف.2: جنس که عبارت است ازجزء اعم ذات افرادش.
الف.3: فصل که عبارت است از جزء مساوی ذات افراد.
الف.4: اعراض که عبارت از خارج ذات افراد.
ب: اینکه وجود از منظر شمولیت واسط مفهوم و افرادش میباشد که مفاهیمی همچون:
1: رابطه عام و خاص مطلق.
2: رابطه عام و خاص من وجه.
3: رابطه تساوی.
4: رابطه تباین.
وقتی به مفاهیم مذکور دقّت میکنیم آنچه به آن میرسیم این مطلب است که در تمامی مفاهیم مذکور به نوع رابطه مفهوم و افرادش پرداخته شده. هیچ ارتباط واقعی بین دو مفهوم برقرار نشده است.
در حمل اولي به دليل اينكه اساس آن بر ماهيات و تشخصات وجود بنا نهاده شده است نمي توان از آن به وحدت رسيد به دليل اينكه وحدت و تكثر وجود دو حيثيت كاملا متفاوت میباشند. كه مارا در نهايت به مقولات عشر میرساند. بنابراين آنچه در كلي مقصود است افراد میباشند.
2: حمل شایع صناعی: رابطه بین موضوع ومحمول حقیقتاً برقرار شده است. که عبارت است از رابطه وجودی موضوع و محمول مثل رابطه وجود آتش و وجود حرارت که رابطه ایی علّی میباشد. و این رابطه واقعی میباشد.
بنابراين وقتي روابط اصطلاحنامه را بر اساس معقولات ثانوي بررسي میكنيم به نكاتي پي میبريم كه عبارتند از:
1: روابط پيشيني (روابط ضروري) كه در اصطلاحنامه به عنوان يكي از شاخصهاي اصلي مطرح میباشد ريشه در معقولات ثانوي دارد چرا كه تنها روابط ضروري حاكم بر عالم هستي كه عالم هستي را از دادههاي بيروني تا عالم دادههاي دروني و تا عالم اطلاعات تا دادههاي عقلي و اعتباري و حتي روابط اعتباري مثل روابط حاكم بر حوزههاي مختلف علوم را خلاصه عالم ماده تا عالم مجرد وعالم واقع تا عالم مجرد تا منشاء اصلي كه وحدت واقعي میباشد پوشش میدهد روابط مذكور میباشد كه همگون با روابط مورد نظر اصطلاحنامه میباشد.
2: معقولات ثانوي حقيقتا به عنوان نظام ميباشند كه ريشه در وجود دارد.
ولي معقولات اولي محملي بودند كه بواسطه وجود روابطي ميان آنها برقرار شد كه نتيجه آن كلي وسامان دادن معقولات بر اساس مجموعهسازي بوده كه در نهايت به مقولات عشر منتهي شد و ارتباط واقعي ميان مجموعهها بر قرار نشده.
3: زمانى كه به كليّت مطالب قبلى می نگريم در می يابيم كه معقولات اولى و معقولات ثانوى در واقع تعيّنات وجود هستند ولى با يكديگر متفاوت هستند چنانچه قبلا بيان شد تعينات وجود در معقولات اولى در حقيقت تشخصات وجود است در مرتبه محسوسات چرا كه معقولات اولى ريشه در حواس دارند.
ولي تعينات وجود در معقولات ثانوي بر اساس وحدت وجود است وتمام مراتب عالم هستي را در بر میگيرد و تمام مراتب وجود محسوسات نيستند.
سخن پاياني:
از مباحث گذشته میتوان به اين نتايج رسيد:
1: محمل اصطلاحنامه از دادههاي بيروني تا دروني و تا دادههاي عقلي را پوشش میدهد.
2: اصطلاحنامههاي فعلي با روابطي كه دارند ريشه در معقولات اولي و كلي دارند. كه معقولات اولي و كلي با شاخص روابط پيشيني مورد نظر اصطلاحنامه همگون نمي باشد به دلايلي كه عبارتند از:
الف: معقولات اولي و كلي نظام نيستند بلكه محمل نظامي خاص میباشند. و كلي نتيجه ساماندهي شده معقولات اولي بواسطه وجود ميباشد.
و حال آنكه اصطلاحنامه با تفسير هستيشناسانه نظام حاكم بر محملها میباشد.
ب: اگر كلي را به عنوان نظام قبول كنيم. نظامي است بالغير و اعتباري كه به واسطه وجود میباشد. و در نهايت مارا به مجموعههاي دهگانه مقولات میرساند. در واقع خروجي اصطلاحنامههاي فعلي مقولات عشر ميباشد كه بواسطه اينكه ريشه در معقولات اولي دارند.
اساسا معقولات اولى بر كثرت عرضى و تعينات ماهوى وجود دلالت دارد چرا كه هر حسى و يا بهتر بگوييم هر قوه درّاكهاى جهتى خاص را حس می كند بنابراين محسوسات هر يك بر جهتى كه حس شده اند احاطه دارند و محيط به تمام جهات وجودى نيستند و قطعا جهات متكثرند. و روابطى كه بر اساس معقولات اولى بنا نهاده می شوند نهايتا به امورى ختم می شوند كه در عرض يكديگر هستند چرا كه هر جهتى در كنار جهت ديگر حس شده و هر يك وجودى دارند كه نهايتا اين روابط به مقولات عشرختم می شوند كه قطعا وجودى متباين از يكديگر را دارند به اين دليل كه اگر جهات با يكديگر كاملا متباين نبودند می توانستند با يكديگر جمع شوند در امرى مشترك كه نقطه اشتراكشان می توانست جنس آنها محسوب شود و جنس مذكور اگر متباين با جنس هم عرض نباشد باز نقطه اشتراكشان جنسشان محسوب می شد الى آخر كه گرفتار تسلسل می شديم كه امرى محال است.
بنابراين مقولات كاملا با يكديگر متباين هستند تا گرفتار تسلسل نشويم.اما ماهيت واحد در دو مقوله هم نمی تواند قرار گيرد به دليل اينكه گرفتار اجتماع نقيضين خواهيم شد چرا كه چگونه می توانيم ماهيتى واحد را از آن جهت كه واحد است تحت دو مقوله از آن جهت كه متمايزند قرارداد كه موجب اجتماع نقيضين خواهيم شد كه امرى محال است. بنابراين دو متباين را نمی توان با يكديگر جمع كرد.
ج: معقولات اولي ريشه در محسوسات دارد به عبارتي منحصر در حس است بنابراين عالم محسوس را پوشش میدهد . حال آنكه محمل اصطلاحنامه ريشه در دادهها دارد كه محملي به وسعت عالم هستي میباشد.
3: اصطلاحنامهايي كه ريشه در معقولات ثانوي داشته باشد داراي اين خصوصيات میباشد:
الف: معقولات ثانوي به عنوان نظام مطرح هستند به اين معنا كه روابط موجودات و دادهها را تنظيم و سامان میدهد همچون اصطلاحنامه.
ب: نظام مورد نظر معقولات ثانوي نظامي پيشيني و ضروري هستند به دليل آنكه روابط را بر اساس عليت چينش میكنند در مقابل نظامهاي اعتباري و قراردادي كه روابط را بر اساس مصالح و مفاسد چينش میكنند.
به عبارت بهتر روابطى كه در اصطلاحنامه مورد نظر است روابط پيشينى است به تعبير ديگر روابطى هميشگي (البتٌه در تعبير مذكور نوعي تسامح است وتعبير بهتر {رابطه ضروري} ميباشد) كه اصالت دارد و بالغير عارض بر اصطلاحات نشده و در واقع انسان نسبت به آنها كاشف است و نه واضع آنها. اعتبارى نمی باشند و اصالت دارند در مقابل روابط پيشينى روابط پسينى قرار دارد كه روابطى هستند چيده شده بر اعتبار و جعل، بنابراين هميشگى و يا ضروري نيستند بلكه موقت و بستگى به اعتبار دارند، و روابط مذكور ذاتى آنها محسوب نمی شود.
با توجه به مطالب سابق روشن است روابطى كه بر مبناى وجود چيده می شود هميشگى و اصيل هستند و بالنفسه هستند. امّا روابطى كه بر ماهيٌات و معقولات اولى چيده می شوند بالغير هستند و بواسطه وجود حاصل می شوند پس هميشگى و دائمى نمی باشند.
4: نظام مذكور ضرورتاً ما را به وحدت واقعي میرساند به دليل اينكه بر رابطه عليت بنا گذاشته شده و مبناي رابطه عليت قاعده لايصدر عن الواحد الا الواحد میباشد. كه وجود محض منشاء آن میباشد.
خروجي اين نظام، نظامي است مبتني بر سلسله مراتبى كه از جهت شدّت و ضعف مراتب كه وجود محض در مرتبه اعلى و هيولى در پايينترين مرتبه قرار دارد چينش شده (بدايه الحكمه، 1374،ص28).
هرچه مراتب به وجود محض نزديكتر باشند شدّت اتصالشان به وجود بيشتر و هر چه دورتر باشد شدت اتصالشان كمتر است.
اساس تعيّنات مذكور بر عليّت بنا نهاده شده و روابط موجودات بر اساس عليّت بررسى می شود بنابراين می توان گفت كه روابط موجودات من حيث وجوده بررسى می شود و به تعبير بهتر سنخيّت و وحدت ملاك روابط است كه اساس عليت بر سنخيّت بنا نهاده شده است.
5: حوزه علوم به عنوان يكى از مهمترين محملها براى اصطلاحنامه مطرح می باشد كه حوزه مذكور تنها يكى از مراتب وجود و نظام مذكور را در بر گرفته، بنابراين حوزه علوم در يكى از مراتب هستى و نهايتا يكى از مراتبى است كه اصطلاحنامه به آن پرداخته است. به عبارت بهتر نظام ارائه شده میتواند پراکندگی و تکثرات اعتباریات را از جمله حوزه علوم را با آن تکثری که دارد در خود جای دهد و به عنوان یکی از مراتب هستی مطرح باشد و آثار خود را داشته باشد هر چند بالنسبه با عالم واقع اعتباری و آثار آن را ندارد ولی به عنوان اینکه مرتبهای از مراتب وجود است آثار خود را دارد.
6: اصطلاحنامههاي فعلي با رويكرد ماهيٌتي میتواند به اين دليل باشد كه اصطلاحنامه اساساً علمي است كه نشاءت گرفته از تفكر علمي غرب بنا براين قاعدتاً مبتني بر حواس و محسوسات میباشد كه ريشه در تجربه و استقراء میباشد.
ورود اصطلاحنامه در حوزه علوم اسلامي میطلبد نگاهي فلسفي به آن داشت و آن را مورد ارزيابي قرار داد.
به دنبال طرح اين مباحث میبايست پروسه عملياتي كردن آن انجام شود. كه می بايست آيين نامهايى پيرامون زبان شناختى و قواعد شكلى با چنين رويكرد فلسفى تهيه شود.[8]
كتابنامه
1. حرى، عباس. اطلاع رسانى نظامها و فرايندها. تهران: كتابدار،1385
2. حرى، عباس. راهنماى تهيه و گسترش اصطلاح نامه يكزبانه. تهران: مركز اسناد و مدارك علمى ايران،1365
3. حرى، عباس. مرورى بر اطلاعات و اطلاع رسانى. تهران: دبيرخانه هيات امناى كتابخانههاى عمومى كشور، نشر كتابخانه،1372
4. رحيمى، مصطفى. ترجمه المنجد. تهران: صبا،.1380
5. طباطبائى، محمدحسين. اصول فلسفه و روش رئاليسم. قم: انتشارات صدرا،1374
6. طباطبائى، محمدحسين، بدايه الحكمه. ترجمه على شيروانى. قم: موسسه انتشارات دار العلم،1374
7. طباطبائى، محمدحسين، نهايه الحكمه. ترجمه مهدى تدين. تهران: مركز نشر دانشگاهى،1370
8. طباطبائى، محمدحسين. نهايه الحكمه. تعليق غلامرضا فياضى. قم. موسسه پژوهشى امام خمينى)قدس سره(،1381
9. كينن، استلا. فرهنگ فشرده علوم كتابدارى و اطلاع رسانى. ترجمه فاطمه اسدى گرگانى. تهران: كتابدار،1378
10. مطهرى، مرتضى. مجموعه آثار. قم: انتشارات صدرا،1372
11. مظفر، محمدرضا. المنطق. تعليق غلامرضا فياضى. قم: موسسه النشر الاسلامى،1379
12. ميدوز، جك. شناخت اطلاعات. ترجمه محمد خندان، مهدى محامى. تهران: كتابدار،1383
[1] زما نی که مطا لب ذکر شده را مورد بررسی قرار می دهیم در می یا بیم که داده ها ی بیرونی در واقع مو جودات خا رجی هستند که با تاثیر گذاری بر حواس مقدمات ایجاد داده ها ی درونی را برای نفس ایجاد می کنند بنا براین داده های بیرونی همان موجودات خارجی هستند وداده های درونی صور جزئی و یا همان صورت ادراکی جزئی محسو ب می شوند که قا بلیت پردازش عقلی برای استنتا جات عقلی را دارند.
[2] علت معده یا اعدادی عبارت است از آنچه که در فراهم آوردن زمینه ای پیدایش معلول تا ثیر گذار است ولی وجود معلول وابستگی حقیقی و جدایی ناپذیر به آن ندارد در واقع آما دگی پذیرش فیض از علت فاعلی را در ماده به وجود می آ ورد ( علا مه طبا طبا ئی ،1383،ص408) . مثل رابطه پدر و مادر نسبت به فرزند و یا بنا نسبت به ساختمان چرا که هیچیک از اینها به وجود آورنده نیستنند و مواد تشکیل دهنده قبلا موجود بوده و فقط مهیا کننده برای فیض وجود از فاعل حقیقی هستنند همچنین هریک از اینان جدایی پذیر از ساختمان و فرزند هستنند حال اینکه علت واقعی جدا ناپذیر از معلول خود است.
[3] زمانی که به وسیله حواس اموری را درک می کنیم بعد از آن به قوه حافظه منتقل و در آن نگهداری می شود در مرتبه بعد نفس مفاهیمی را از این مدرکات جزئیه انتزاع می کند که خاصیت کلی بودن را دارند بطور مثال از صور جزی مفاهیم کلی مثل سفیدی، سیاهی ، تلخی وگرمی را انتزاع می کند که قابلیت صدق بر کثیرین را دارنند به مدرکات این مرتبه از نفس معقولات اولی اطلاق می شود که ارتباط نزدیک با محسوسات دارند و ما به ازای خارجی دارند. تمام ماهیات از معقولات اولی شمرده می شوند (مطهری ، 1372 ، ج 5 ص 273 )
[4] یکی از مباحث مهمّی که از فروعات مبحث حمل می باشد حوزه علوم می باشد.در واقع هر علمی متشکل از موضوع ومسائلی است که پیرامون آن موضوع خاص دور میزنددر واقع موضوع هر علمی ، موضوع برای این حملها می باشد باواسطه یا بدون واسطه. گزارهای این موضوع خاص همان حالات ذاتی است که عارض بر این موضوع شده. بنابراین حوزه علوم به دنبال ارتبا ط برقرار کردن بین مفاهیمی متکثر است حول موضوعی خاص.
[5] سوره الرحمن ، آیه 4
[6] در فلسفه متعالیه به آن مفصّل پرداخته شده است.
[7] دسته ای از مفاهیم وجود دارد که ریشه در محسوسات ندارند و ما به ازای خارجی هم ندارند بلکه به وجود موضوع شان وجود دارند که با تحلیل عقلی بوجود می آیند وبر خلاف معقولات اوّلی نماینده تمایزات و تعینات وجود نیستند وفقط بیان کننده حکم و حالت اشیاء هستند. مفاهیمی همچون علّیت، وحدت ، کثرت،وجوب،امکان و...که وجودی مستقل از موضوعشان در عا لم خارج ندارند به این گروه از مفاهیم معقولات ثانوی گفته میشود(مطهری،1372،ج5ص273).
[8] لازم به ذکر است نگارنده در حال تهیه آیین نامه مذکور است .