دانش بشرى آميزهاى از آگاهىها و اطلاعات سازمان يافتهاست، هر پژوهشگرى براى ساماندهى پژوهش، نيازمند دسترسى آسان و سريع به اطلاعات مىباشد.
مدير يك سازمان نيز در انجام فعاليتهاى برنامهريزى، سياستگذارى، اولويتبندى و تصميمگيرى نيازمند به اطلاعات است؛ چرا كه در جامعهى فراصنعتى نوين، با پيدايش سختافزارها و نرم افزارهاى نو پيدا و مدرن و راه يابى فنآورىهاى نوين به پهنهى توليد، انتقال، ذخيره، بازيابى و اشاعهى اطلاعات، دستيابى به اطلاعات براى سازمانها، نقشى حياتى داشته و منبعى گران قدر به شمار مىآيد؛ به گونهاى كه بسان انرژى و ماشين آلات صنعتى اهميت يافته است.
ابر قدرتهاى صنعتى و علمى، با درك زود هنگام اين واقعيت، امروزه گامهاى بزرگى را در زمينهى اطلاعات و اطلاعرسانى برداشته و بيشترين سرمايهگذارىها را در اين بخش انجام دادهاند.
براى نمونه، هم اكنون در آمريكا، افزون بر .%50. كل كارمندان و مستخدمان در حوزهى اطلاعرسانى، اشتغال دارند؛ و .%65. درآمدهاى اين كشور از راه صدور اطلاعات و خدمات ارتباطى و اطلاعاتى بدست مىآيد.
- P} سيدمحمدحسين شاهنگيان،مديريت اطلاعات و اطلاعرسانى، ص {P .24
انفجار اطلاعات:
پديدهى "انفجار اطلاعات" رخ دادى بس شگرف مىباشد، كه آبشخور دگرگونىهايى در عرصه اطلاعات گرديد، و به انقلابى سترگ و فراگير در فراخناى زندگى بشرى تبديل گرديد.
براى درك بيشتر اين پديده و نزديكتر كردن آن به ذهنها، گفته شده:
بر اساس پژوهشى كه در اين باره به عمل آمد و حاصل آن نيز در دسترس افكار عمومى نهاده شد؛ پنجاه سال زمان برد تا مجموعهى و دستآوردهاى تاريخ دانش بشرى كه در سال1800 ميلادى جمعآورى و ذخيرهسازى شده بود، از نظر حجم و تنآورى اطلاعات، دو برابر شود؛
اما از آن پس، فرآيند رشد و گسترش دانش بشرى به گونهاى شتاب گرفت و بالندگى پيدا نمود كه تنآورى همين مجموعه در سال1950 ميلادى در درازاى ده سال به دو برابر رسيد؛ به همين منوال، در سال1970 براى دو برابر گرديدن مجموعهى دانش بشرى تنها به پنج سال زمان نياز بود.
در دو دههى گذشته با برخوردارى از فنآورىهاى نوپيدا در پهنهى رسانهها و اطلاعات، يافتههاى نوين دانش بشرى از كل يافتههاى اطلاعاتى در قرون سپرى شده، فزونى يافته است.
كارآمدى اطلاعات:
بر فن آشنايان پوشيده نيست كه كارآمدى اطلاعات انباشته شده، بستگى تام به وجود شاخصههايى در آنها دارد؛ هم چون:
- 1 دقيق بودن اطلاعات؛- 2 سرعت و دستيابى آسان؛- 3 فراگيرى و كلان بودن؛- 4 شفاف بودن؛-5 فايده بخشى و سودمند بودن؛- 6 به روز بودن؛- 7 بى جهت و غير جانبدارانه بودن؛- 8 پيوسته و مرتبط بودن.
و اين همه در گرو بهرهگيرى از يك سيستم اطلاعرسانى مدرن، كلان و كارامد مىباشد.
بنابراين، طرحريزى و پايهگذارى سيستمهاى مناسب و در خور، كه با بر خوردارى از فنآورىهاى نوپيدا در پهنهى اطلاعات و اطلاعرسانى، توان پاسخگويى به خواستههاى روز افزون دانشوران، پروهشگران و مديران سازمانها باشد، امرى بايسته مىنمايد.
اطلاعرسانى:
دانش اطلاعرسانى حوزهاى است كه با پذيرش برداشتن بارگران پاسخگويى به خواستهها، در عرصهى اطلاعات و اطلاعرسانى به مناسبسازى و اشاعهى يافتهها و اطلاعات مىپردازد.
با نگرشى تاريخى، اطلاعرسانى، دگرگون يافتهى "سند دارى" (دكومانتاسيون) و سند دارى دگرگون يافته "كتاب دارى" به حساب مىآيد.
كاركرد اطلاعرسانى با جستوجوى از حقايق، آگاهىها و يافتههاى بدست آمده در عرصههاى گوناگون دانش بشرى پيوند و بستگى دارد؛ بدين گونه كه، با آگاه شدن از اطلاعات و چگونگى ذخيره و بازيابى آن، امكان دسترسى به اطلاعات يا منابع آن فراهم مىگردد.
مناسبسازى اطلاعات كه به منظور پاسخگويى به نياز كاربران و جستجوگران انجام مىشود، دربرگيرندهى تمامى فرآيندهايى است كه دادههاى اطلاعاتى را به گونهاى ثمر بخش در دست رس كاربران قرار مىدهند.
بدين سان،رسالت اطلاعرسانى آن است كه مفهومى را كه پديد آورنده در قالب كتاب، مجله، عكس، فيلم، نوار، ديسكت و مانند آن، ارايه كرده است به شكلى فراخور، روشمند و كار آمد آمادهسازى نمايد.
اين يافتهها و آگاهىها براى اين كه بتوانند به گونهاى شايسته، بر آورندهى نياز كاربران باشند، بايستى سازمان يافته و نظاممند شوند؛
پديد آمدن چكيدهنويسى، نمايهزنى، موضوعنگارى و... براى پاسخگويى در خور، به اين نياز رو به فزونى است.
ناگفته پيدا است كه نمايهسازى، تنها زمانى مىتواند در اين بخش، نقشآفرين باشد كه با گنجينهاى از واژگان سامان يافته، پشتيبانى گردد؛ بدين سان نقش گران "اصطلاحنامه" در پروسهى اطلاعرسانى بر همگان روشن و هويدا مىگردد.
اصطلاحنامه:
"اصطلاحنامه" برگردان واژهى انگليسى .Thesaurus. است.
واژهى "تزاروس" ريشه در زبان لاتين داشته و به معناى خزانه و گنجينه است.
در علم اطلاعرسانى "تزاروس" در معناى "گنجينهى واژگان"، "گنجنامه" و "واژگان نامه" بكار مىرود.
اصطلاحنامه با ديدى سطحى، مجموعهاى از واژگان است و با ديگر واژگاننامهها تفاوتى ندارد.
اما با نگرشى ژرف و عميق دانسته خواهد شد كه، گردآورى واژگان كليدى به گونهاى نهادينه و روشمند، شاخصهى اصلى اصطلاحنامه است.
بنابراين، اصطلاحنامه گنجينهاى از واژگان سامان داده شده و پويا در حوزهى خاصى از دانش بشرى است كه از نقطه نظر مفهومى ميانشان پيوند وجود دارد، و به عنوان ابزار ذخيره و بازيابى اطلاعات به كار مىروند؛ بدين سان كه، اصطلاحنامه، كليد واژههايى را كه ممكن است در جستوجوى يك مدرك به كار آيند، به ذهن نمايهساز و اصطلاحهايى را كه از سوى نمايه ساز در تجزيه و تحليل اطلاعات يك مدرك علمى به كار برده شدهاند را، به ذهن استفاده كننده متبادر سازد.
- P} ملوك السادات بهشتى، اصطلاحنامه "نما"، ص پ.{P فن آشنايان، براى شناساندن اصطلاحنامه تعريفهايى آوردهاند؛ هم چون:
- 1 "اصطلاحنامه، واژگان زبان نمايهاى كنترل شدهاى است كه طبق اصول، طورى سازمان يافته كه روابط پيشين بين مفاهيم (نظير "اعم" و "اخص") را روشن مىسازد".
- P} درك آوستين و پيتر ديل، راهنماى تهيه و گسترش اصطلاحنامه يكزبانه، ترجمهى دكتر عباس حرى، ص - 2 {P .9 "اصطلاحنامه، مجموعهى اصطلاحات گزيده شده و نظام يافتهاى است كه بين آنها، روابط معنايى، ردهاى و سلسله مراتبى بر قرار است و توانايى آن را دارد كه موضوع آن رشته را با تمام جنبههاى اصلى، فرعى و وابسته به شكلى نظام يافته و به قصد ذخيره و بازيابى اطلاعات و مدارك و مقاصد جنبى ديگر عرضه كند."
- P} محمدهادى يعقوبنژاد، در آمدى بر مبانى اصطلاحنامه علوم اسلامى، ص{P .30 عبارتها و اصطلاحهاى فنىاى كه در اين تعريفها مورد استفاده قرار گرفته است، توضيحات روشنگرى را طلب مىنمايند، كه در ادامه به مرور به آنها پرداخته مىشود؛ اما ضرورى است كه قبل از پرداختن به آنها دانسته شود كه:
جايگاه اصيل طرح بحث "اصطلاحنامه"، علم "كتابدارى و اطلاعرسانى" است، و هدف گوهرى آن، سامان دهى به روند انتقال و ذخيرهسازى يافتهها و دادههاى اطلاعاتى، پردازش و بازيابى، نظامند آنها است.
اصطلاحنامه از نظر وظيفه و كاركرد، ابزارى براى كنترل واژهها و برگردان زبان طبيعى مدارك به زبان كنترل شده سيستم، يا همان زبان اطلاعاتى است.
براى پى بردن به اهميت اصطلاحنامه، همين بس كه، ابزار مهم نمايهسازى و يكى از كارآمدترين اسلوبها براى نظاممند كردن اطلاعات پراكندهاى است كه در متون، منابع، چكيدهها و ... قرارگرفتهاند.
بدين سان روشن مىگردد كه، تهيهى اصطلاحنامه موثرترين شيوه براى بهينهسازى اطلاعرسانى و پيشگيرى از به هدر رفتن زمان و توان دانشيان است.
اصطلاح:
واژهى "اصطلاح" در زبان پارسى كاربردهاى گوناگونى دارد؛ هم چون:
"صلح كردن، سازش نمودن، اتفاق كردن، آشتى نمودن، اتفاق نمودن براى معين داشتن معنايى براى لفظ، غير از معناى موضوع له آن، وضع كردن مردم در فنى يا علمى، كلمهاى را بر معنايى يا نقل كردن جمعى بر استعمال كردن لفظى در معناى معينى و...".
- P} لغتنامهى دهخدا، واژه اصطلاح و اصطلاحات ج.2 ص{P .2340 - 2339 چكيده آن چه كه از سخن لغتدانان به دست مىآيد، اين است كه، اصطلاح به واژهاى گفته مىشود كه:
اهل فن يا علم خاصى بر بكارگيرى آن توافق نموده و به طور معمول اين واژه از معناى لغوى خود به معناى مناسب در عرف خاص آن علم يا فن، نقل داده مىشود، همانند "استصحاب" كه در لغت به معناى "اخذ الشئى مصاحبا" مىباشد و در اصطلاح اصوليان در معناى مصاحبت و همراهى با شك كه مضمون "ابقاء ما كان" است، بكار مىرود.
اين كاربرد از اصطلاح تاكنون شايع و متداول بوده، و بر اساس آن، "اصطلاح" تنها در مورد واژهاى كليدى به كار برده مىشد كه در عرف متخصصان يك علم يافن شناخته شده باشد، كتابهايى هم چون "كشاف اصطلاحات الفنون" و "اصطلاحات الاصول" از اين نوع اصطلاح، سخن به ميان آوردهاند.
اما دامنهى كاربرد اصطلاح در اصطلاحنامه، فراگيرتر است و شامل هر كليد واژهاى است كه نمايانگر اطلاعات مفيد و سودمندى از دانشى خاص مىباشد؛ چه اين كه در ميان دانشيان و فن آشنايان (به عنوان اصطلاح نوع اول) شناخته شده باشد، چه نشده باشد؛ عدم توجه و غفلت از همين تفاوت كه ناشى از بافت ساختارى اصطلاحنامه و ضرورت بهرهگيرى از زبان نمايهاى است، سبب كژفهمى و خردهگيرى برخى بر اصطلاحنامههاى موجود در بخش علوم اسلامى شده است.
زبان نمايهاى:
وجود اصطلاحات خاص در واژگان يك زبان نشانگر، پيدايش زبان خاص، در ميان يك طبقه يا گروه خاصى از انسانها به شمار مىآيد.
از ويژگىهاى چنين گويشى،شناخت و مهارت در بكارگيرى اصطلاحات تخصصى براى بيان مفاهيم يك علم يا فن خاص است.
زبان مشترك متخصصان و فن آشنايان علوم و فنون به مرور از راه وامگيرى واژههايى كه در زبان عامه متداول بوده، براى بيان مفاهم خاص، از سوى مختصصان به وجود آمده است.
- P} ملوك السادات بهشتى، اصطلاحنامه "نما" ص الف.{P اطلاعرسانان نيز بر ضرورت وجود يك زبان مشترك براى ذخيرهسازى دادهها و بازيابى آنها تاكيد مىنمايند؛ چرا كه هر مركز اطلاعرسانى در جامعه، اگر چه براى ماندگارى و حفظ حيات خود، دريافت كنندهى اطلاعات است، اما آنچه را كه كه دريافت مىكند، در ساختار و بافت جديدى مىنشاند و در چارچوب هدفى از پيش طراحى شده، پردازش و سازمان دهى مىنمايد.
به ديگر بيان، با اطلاعات دريافتى بسان مادهاى خام رفتار مىنمايد كه بايد در ساختارى متفاوت سامان يابد، اين چنين كارى، جز از طريق پديد آوردن زبانى كنترل شده و استاندارد ميسر نمىگردد.
بدين سان، كارآيى نمايهنويسى در نقش ابزارى براى شناسايى و بازيابى مدارك، در گرو وجود زبان نمايهاى منسجمى مىباشد.
در نمايهسازى از دو نوع زبان، سخن به ميان آمده است:
الف - زبان طبيعى:
زبان طبيعى، زبان سند يا مدركى است كه اصطلاح از آن، گرفته شده است.
بر آشنايان با فن نگارش اصطلاحنامه پوشيده نيست كه، اصطلاحنامه نويس سه كاركرد عمده دارد:
(1 تعيين و گردآورى اسناد و مدارك وابسته با دانش مورد نظر؛
(2 گزينش اصطلاحاتى كه هر يك به نوبهى خود ،بخشى از مفاهيم دانش مورد نظر را نشان مىدهد؛
(3 برقرارى پيوند ميان اصطلاحات و چينش منطقى آنها.
در هنگام ايفاى دومين وظيفه، بر محققى كه مهارت و آشنايى با شاخهى خاصى از دانش دارد، لازم است، واژهاى را به عنوان اصطلاح از مدرك مورد نظر، گزينش نمايد كه داراى شاخصههاى لازم (شكلى و محتوايى) بوده (براى مثال، داراى بار اطلاعاتى باشد) تا بتوان از آن همانند كليدى براى دستيابى به مطالب و نيز ارايهى توصيفى رسا دربارهى موضوع، استفاده نمود.
پس از آن كه، اصطلاحنامه نويس به چنين اصطلاحى برخورد نمود، بايستى آن را به همان شكل و زبانى كه در متن آمده است، بگيرد.
براى مثال، اگر در يك سند اصولى، اصطلاح به شكل "استصحاب"، و ديگرى به گونهى "اصل استصحاب"، در سومى به شكل "قاعده استصحاب" ،و در چهارمى در قالب "قاعده شك طارى" آورده شده باشد؛ و يا در سندى به شكل "اصل عملى براءت"، در ديگرى "اصل براءت"، و در سومى "اصل برائت" نگاشته شده باشد؟
وظيفهى محقق، آن است كه همهى اشكال گوناگون يك اصطلاح و شيوههاى نگارش متفاوت آن را يادداشت و اخذ نمايد.
ولى از آنجايى كه بكارگيرى زبان طبيعى در هنگام بازيابى، سبب بروز دشوارىهايى در اين امر گرديده و به ويژه باعث ريزش اطلاعات و ناكار آمدى در امر بازيابى مىشود؛ كه آبشخور آن وجود واژههاى مترادف يا شبه مترادف و گوناگونى رسم الخط و شيوهى نگارش است.
براى مثال، "اصل استصحاب "و"قاعده شك طارى" اگر به يكديگر ارجاع داده نشوند، باعث سردرگمى كاربران و ريزش اطلاعات مىگردد.
چارهاى كه براى بر طرف ساختن اين مشكل انديشه شده، بكارگيرى واژگان ساختدارى يا استاندارد شده مىباشد.
ب - زبان ساختدارى:
زبان ساختدارى، استاندارد، مقيد، مهار شده و زبان نمايهاى به مجموعهاى كنترل شده از اصطلاحاتى گفته مىشود كه از زبان طبيعى گرفته شده و براى نشان دادن خلاصهاى از موضوع مدارك بكار مىرود.
- P} درك آوستين و پيتر ديل، راهنماى تهيه و گسترش اصطلاحنامه يكزبانه ترجمهى دكتر عباس حرى، ص{P .8 به ديگر بيان،زبان ساختدارى يا زبان نمايهاى در نظامهاى اطلاعرسانى به زبان ساختگى و قراردادىاى اطلاق مىگردد كه براى مقاصد نمايهسازى به ويژه افزايش قابليت بازيابى اطلاعات و مدارك بكار گرفته مىشود؛ اندازه تغييرات و مقدار تصرفات در زبان طبيعى،بيانگر درجهى ساختگى بودن زبان نمايهاى است.
زبان نمايهسازى، الگويى را طرح مىنمايد كه هم نمايهساز و هم كاربر مىتوانند از آن بهره گيرند، زيرا تنها از راه بكارگيرى يك زبان كنترل شده است كه نمايهساز و جستجوگر مىتوانند مفاهيم را به يك شكل، ذخيره و بازيابى نمايند.
- P} از آنجايى كه زبان نمايهاى هم در نمايهسازى و هم در امر جستجوى متن بكار مىرود به "زبان بازيابى" نيز شهرت يافته است.{P بدينسان، پس از مرحلهى اخذ و جمعآورى اصطلاحات از مدارك، مرحلهى يكسانسازى آغاز مىگردد؛ به اين بيان كه، اگر اصطلاحنامهنگار به كليد واژههايى برخورد نمود كه - در شكلها و الفاظ گوناگون و با شيوههاى نگارش متفاوت - همگى از يك مفهوم حكايت دارند، بايستى با مد نظر قرار دادن اصول و معيارهاى نگارش اصطلاحنامه و سياستهاى راهبردى گروه اصطلاحنامهنگار، مناسبترين گزينه را انتخاب نموده و باقى اصطلاحات را به آن ارجاع دهد.
براى مثال: واژههاى "تعارض و تعادل و تراجيح"، "تعادل و تراجيح"، "تعادل و تراجيح متعارضين"، "تعادل و ترجيح" و "تعارض و تعادل و ترجيح" همگى بر يك مفهوم و موضوع دلالت دارند؛ در اين گونه موارد، اصطلاحنامه نويسان، بايستى براى پرهيز از ريزش اطلاعات و پراكندگى و تشتت در بازيابى اطلاعات متون، همهى اطلاعات پيوسته و مرتبط با اين موضوع را، در ذيل يكى از اشكال كه "اصطلاحمرجح" ناميده مىشود، ذخيره نمايند و ديگر اشكال (اصطلاحات نامرجح) را از طريق روابط پيشين (بك و بج) به آن ارجاع دهند؛ به ديگر بيان، از زبان نمايهسازى كه كنترل شده و ساختارى است براى توصيف و باز نمود مندرجات متن استفاده نمايند.
بدينسان در مثال بالا، اصطلاح "تعارض و تعادل و تراجيح" به عنوان اصطلاح مرجح برگزيده مىشود.
حال اگر پروهشگرى از طريق اصطلاح "تعادل و تراجيح" در پى دستيابى به اطلاعات درآيد، اصطلاحنامه او را راهنمايى مىكند كه بايد اين اطلاعات را در ذيل اصطلاح "تعارض و تعادل و تراجيح" جستجو نمايد.
اصطلاحمرجح و نامرجح:
اصطلاحمرجح: اصطلاحى است كه پيوسته براى بيان مفاهيم در نمايهسازى بكار مىرود و گاه "توصيفگر" نيز ناميده مىشود.
- P} درك آوستين و پيتر ديل، راهنماى تهيه و گسترش اصطلاحنامه يكزبانه، ترجمهى دكتر عباس حرى، ص{P .8 اصطلاح نامرجح: اصطلاحى مترادف و يا شبه مترادف با اصطلاح مرجح است كه به مدارك تعلق نمىگيرد، ولى به عنوان شناسه در يك اصطلاحنامه يا نمايه الفبايى وارد مىشوند و استفاده كننده با دستورها و رهنمودهايى (همانند "بكار ببريد"، "بك" و "نگاه كنيد") به "اصطلاح مرجح" راهنمايى مىشود، اين گونه اصطلاحات را گاه "غير توصيفگر"نيز مىنامند.
- P} در يك اصطلاحنامهى چاپى، اصطلاحات مرجح و نامرجح بايد از لحاظ نوع حروف چاپى از يكديگر متمايز گردند. {P
بستگى و پيوند اصطلاحات:
از آنجا كه، يكى از رسالتهاى اصلى، تدوين اصطلاحنامهى يك علم، ارايهى ساختارى منطقى از آن است، و اين مهم جز از طريق برقرارى رابطه ميان اصطلاحات آن علم ميسر نمىگردد؛ يكى از وظايف محورى اصطلاحنامهنگاران، نشان دادن روابط ميان اصطلاحات و برقرارى چينش ساختارى ميان آنها است.
با نگرشى كلان، امكان برقرارى دو گونه پيوند و رابطه ميان اصطلاحات يك علم وجود دارد:
- 1 رابطهى پسينى (نحوى):
اين گونه ربط ميان اصطلاحاتى برقرار مىشود كه همگى در خلاصه كردن موضوع مدرك نقش دارند؛ براى مثال، اگر براى نشان دادن و نمايهى يك متن اصولى كه نظريهى "شيخ انصارى" (ره) در حجيت استصحاب را مطرح نموده، از چهار اصطلاح: "ديدگاه"، "شيخ انصارى"، "حجيت" و "استصحاب" استفاده شود؛رابطهى اين اصطلاحات با يكديگر، بستگى به سند و مدرك دارد؛ چرا كه ميان اين اصطلاحات به طور معمول (در نظر عقل و عرف) پيوند و ارتباطى وجود ندارد، و پيوند اينها تنها بدين خاطر است كه در سند خاص ميان آنها پيوند برقرار شده است.
بدين سان، روابط پسين، روابط ميان اصطلاحات نمايهاى است كه به يك مدرك داده مىشود كه در يك نظام پس همارا، رابطهى ميان آنها در يك اصطلاحنامه به روشنى و صراحت، نشان داده نمىشود.
- P} همان منبع، ص {P .(1 - 3)
- 2 رابطهى پيشينى:
رابطهى پيشينى رابطهاى است كه در ديد عقل و يا عرف ميان دو يا چند اصطلاح، برقرار است و هيچ گونه وابستگى به مدرك و سند ندارد؛ در حقيقت پيوندى است كه در يك علم ميان اصطلاحات ايجاد مىشود.
براى نمونه "استصحاب" با اصطلاح فراترى (عام) هم چون "اصول عملى" و نيز با اصطلاح فروترى (خاص) همانند "استصحاب كلى" در نظر عقل و اصوليان ارتباط دارد؛ هم چنان كه با اصطلاحى همانند "حجيت استصحاب" نيز رابطهى وابستگى دارد؛ اما اين رابطهها جداى از مدرك يا سند خاصى است.
در اصطلاحنامه، تنها روابط معنايى يا پيشين ميان اصطلاحات ايجاد مىگردد و روابط پسينى مربوط به نمايهسازى مىباشد.
طرح ساختارى فراگير:
براى برقرارى روابط اصطلاحنامهاى (پيشينى)، وجود يك طرح كلان و از پيش برنامه ريزى شده از ساختار علم، بايسته و ضرورى است.
بدان خاطر كه از يك سوى، روابط بر اساس عقل و عرف خاص (عرف متخصصان يك علم) برقرار مىشود؛ و از سوى ديگر، اختلاف ميان مبانى و ديدگاههاى عالمان و متخصصان يك علم امرى طبيعى و عادى به حساب مىآيد.
در علم اصول فقه، اين اختلاف مبنا و نظر به وفور به چشم مىخورد؛ براى نمونه:
مشهور اصوليان به "مسلك قبح عقاب بلا بيان" اعتقاد دارند و اصل اولى را به هنگام شك در تكليف، برائت دانستهاند؛ اما شهيد صدر (ره) به "مسلك حق الطاعة" معتقد است و اصل اولى را احتياط مىداند.
ديگر اين كه، مشهور اصوليان، يقين حاصل از تواتر را يقين استنباطى و صد در صد مىدانند؛ ولى شهيد صدر (ره) آن را يقين استقرايى و بر اساس حساب احتمالات مىداند.
بر همين اساس، شهيد صدر (ره) اجماع و شهرت فتوايى را در بحث از ادلهى قطعى، طرح مىنمايد؛ ولى مشهور آنها را در ذيل بحث از ادله تعبدى، آوردهاند و همين مسئله در برقرارى رابطه (اعم و اخص) اخلال ايجاد مىكند.
هم چنين، استصحاب در نظر بيشتر اصوليان متقدم "اماره" محسوب مىشود؛ اما در نظر بيشتر متاخران "اصل عملى" و در نظر برخى "قاعده فقهى" شمرده مىشود.
حال اگر اصطلاحنامه اصول فقه، در صدد ترسيم ساختار علم اصول فقه از نظر عالمان شيعى و سنى باشد؛ با مشكلات فراوانى رو به رو خواهد بود (كه هم اكنون محققان ما با آنها مواجه هستند).
براى پرهيز از تشتت بهتر اين است كه:
- 1 ساختار علم اصول فقه در نظر اهل سنت و عالمان شيعى به طور جداگانه ترسيم شود؛
- 2 نقاط اشتراك و افتراق شناسايى و براى هر يك چارهجويى گردد؛
- 3 در ترسيم طرح اصطلاحنامهى علم اصول بر اساس نظر عالمان شيعى بايستى نگرش مشهور اصوليان شيعه مورد توجه قرار گيرد؛ آنگاه با توجه به سياستهاى راهبردى گروه اصطلاحنامهنگار و اصول و معيارهاى نگارش اصطلاحنامه، طرحى جامع تدوين شود و سپس روابط اصطلاحنامهاى بر اساس اين الگو كه در دراز مدت يقيناً تغييراتى خواهد نمود، برقرار گردد؛
- 4 ترسيم جداگانه ساختار علم بر اساس ديدگاههاى متقدمان، متاخران و صاحبان مكتب و بررسى آنها در مجموع، در اين امر راهگشا مىباشد.
شاخصهى اصطلاح بودن يك واژه:
يكى از چالشها و دشوارىهاى نگارش اصطلاحنامه، تشخيص اصطلاح بودن يك واژه است.
اصطلاحنامه نويس، افزون بر آشنايى همه جانبهاش با مبانى و قواعد نگارش و تدوين اصطلاحنامه، نيازمند آگاهى و تخصص نسبت به محتواى مجموعى حوزهى دانش مورد نظر، نيز مىباشد.
اين تسلط و آگاهى هر چند كه تا اندازهى زيادى در امر تشخيص اصطلاح از غير آن، راهگشا است اما چون معيار كاملاً روشنى در اين باره ارايه نشده است، همين امر، افزون بر اين كه مولفهاى اساسى براى در گرفتن گفتگوهاى طاقت شكن پيرامون اصطلاح بودن برخى از واژهها گرديده، سبب دخالت سليقههاى متخصصان در شناخت اصطلاح از غير آن شده است.
اصول و معيارهايى كه در رابطه با شناخت اصطلاح از غير آن بيان شده است، هر چند تا اندازهاى راهگشا است ولى چون در آنها كلى گويى شده، به طور كامل حل مشكل نمىنمايد؛ همانند آن كه گفته شده:
"اصطلاح، واژهاى كليدى است كه وسيلهى گشودن اطلاعاتى براى محققان از كامپيوتر مىباشد."
و يا گفته شده:
"اصطلاح بايد داراى بار اطلاعاتى و مفهومى ثمربخش و رسا براى توصيف مفاهيم و محتويات متن باشد."
يكى از مشكلاتى كه از اين ناحيه ايجاد شده اين است كه:
برخى از دست اندركاران تدوين اصطلاحنامهى جامع علوم اسلامى، با اين نگرش كه رسالت اصطلاحنامه به نمايش در آوردن تمامى محتواى يك متن است، حد و مرز آن را با نمايهزنى، ناديدهگرفته و اقدام به گرفتن اصطلاحاتى نمودهاند كه به نظر برخى ديگر از اهل فن، اصطلاح نمىباشند.
براى نمونه در اصطلاحنامه كلام به اصطلاحاتى همچون:
"حديث اللعنة على المستحل ما حرم اللّه..."، "حديث اللهم ارض عنهم"، "حديث انا اهل البيت (ع)"و "آيه ان الذين سبقت لهم منّا الحسنى" به وفور برخورد مىشود.
به نظر مىرسد كه، اگر با اين مبنا، اقدام به اصطلاحنامهنگارى شود، افزون بر اين كه رويكرد اصلى اصطلاحنامهنگارى كه همانا ارايهى ساختارى منطقى از يك علم است؛ زير سئوال مىرود و نيز حد و مرز ميان نگارش اصطلاحنامه با نمايهزنى ناديده انگاشته مىشود؛ حوزههاى مختلف دانشها در عرصهى علوم اسلامى با يكديگر تداخل مىنمايند؛ براى مثال:
در اصطلاحنامه علم كلام، اصطلاحات زير به چشم مىخورد:
ابوالحجج التسعة
ا.ع:كنيهى امام زينالعابدين
علماى راوى حديث غدير
ا.خ:ابراهيم بن المنذر
ابراهيم بن حجاج
ابراهيم بن حسين
ابوالحسن(امام سجاد(ع))
ا.ع:كنيه امام زينالعابدين
ابوالمساكين
ا.ع:لقب امام على(ع)
ابواسماعيل
ا.ع:كنيه امام جعفر صادق (ع)
كه به روشنى باعث خلط و تداخل حوزهى علم كلام با علم حديث گرديدهاند.
بنابراين بهتر است كه براى آوردن آنچه در يك متن آورده شده از اصطلاحنامهى جامع علوم اسلامى كم گرفت و هر اصطلاح را از اصطلاحنامه تخصصى آن بدست آورد، نه اين كه اصطلاحات علم ديگر را در اصطلاحنامهى علم ديگر به وفور داخل نمود؛ چرا كه كاركرد اصلى اصطلاحنامهى يك علم آن است كه، موضوعات و مفاهيم اصلى يك علم را به نمايش گذارد؛ بنابراين بايستى از آوردن اصطلاحهاى وابسته تا آن جا كه امكان دارد، خوددارى شود تا از اين رهگذر بتوان ساختارى منطقى از آن علم به نمايش گذارد و در نمايهسازى و چكيدهنويسى و... نيز مورد استفاده قرار گيرد.
بدين سان روشن مىشود كه، رسالت اصطلاحنامه اين نيست كه هر مطلب ريز و درشتى را كه در يك كتاب آمده است، به كاربران عرضه نمايد.
اصطلاح مركب:
اصطلاح مركب، نوعى اصطلاح نمايهاى است كه مىتوان آن رااز لحاظ واژهشناسى به اجزاء جداگانه تقسيم كرد؛ و هر يك از آن اجزاء را مانند يك اسم مستقلاً به عنوان اصطلاح نمايهاى بكار برد.
- P} همان، ص{P .7 اصل اولى در نگارش اصطلاحنامه، پرهيز از آوردن اصطلاحات مركب مىباشد، مگر در مواردى هم چون:
- 1 اصطلاح در ميان متخصصان يك علم، جا افتاده و كاربرد آن رايج باشد، به گونهاى كه اگر به صورت تفكيك شده، آورده شود، جامعيت خود را از دست بدهد؛ همانند:
- P} همان، ص {P .31 "اجماع منقول به خبر واحد" كه از دو اصطلاح "اجماع منقول" و "خبر واحد" تركيب شده است.
و "اجماع منقول به خبر متواتر"كه تركيبى از دو اصطلاح "اجماع منقول" و "خبر متواتر" مىباشد.
- P} به "اجماع منقول" در اين دو مثال "كانون" يا "رأس" گفته مىشود،زيرا ردهى كلى دو اصطلاح را معين مىسازد؛ و به "خبر واحد" و "خبر متواتر"، "مميز" يا "بيانگر" گفته مىشود، زيرا گسترهى كانون را محدود مىكند.- 2 {P تفكيك اصطلاح مركب، ابهام زايى يا دگرگونى در معنا و مفهوم آن را سبب گردد، همانند: اصل مثبت
- 3 اصطلاحات مركب، آميزهاى از اسمهاى خاص باشند؛ هم چون: شبهه كعبى
از آن چه كه بيان گرديد، روشن مىشود كه، فزونى اصطلاحات مركب، از نقاط ضعف يك اصطلاحنامه شمرده مىشود؛ پس در مواردى چونان "استصحاب با شك در رافع" و "استصحاب با شك در مقتضى" پسنديده آن است كه به شكل: "اصل استصحاب" + "شك در رافع" و "اصل استصحاب" + "شك در مقتضى" عاملبندى شوند.
مثال بعدى از اصطلاحنامهى كلام آورده مىشود و آن: "اتصاف واجب به صفات زايده غير اضافى" است؛ در گرفتن اين اصطلاح، اصول اصطلاحنامهنگارى رعايت نشده و هم چنين در اصطلاحات ديگر كه به برخى به عنوان نمونه اشاره مىشود:
"ابتلاى انسان به موت ابيض"، "حلول ذات واجب در بدن انسان"، "صفات ثبوتيه حقيقية محضه الهى" و "آخر الناس عهدا برسول اللّه (ص)".
- P} در اصطلاح بودن واژهى اخير، ترديد زياد وجود دارد و بر فرض پذيرش، در اين كه اين اصطلاح، فارسى است يا عربى، نيز ترديد وجود دارد.{P بنابراين اتخاذ سياستى روشن در برابر اصطلاحات مركب از بايستههاى اصطلاحنامهنگارى و نبود آن سبب چالشهاى زيادى مىگردد.
اصطلاح مشترك(چك ليستى):
اصطلاحات مشترك به اصطلاحهايى گفته مىشود كه، اختصاص به علمى خاص و يا ردهاى خاص از ردههاى يك علم ندارد و در بسيارى از علوم و ردههاى گوناگون كاربرد دارند.
آوردن تمامى اين اصطلاحات موجب تكثير و فزونى بى مورد اصطلاح و بالا رفتن تعداد اصطلاحات مركب مىشود.
از آنجايى كه اين اصطلاحات در زمرهى اصطلاحات وابسته به ردهاى اصلى يك علم به شمار مىآيند، و حذف آنها از اصطلاحنامه به ارايهى ساختار منطقى يك علم خدشهاى وارد نمىسازد؛ بهتر آن است كه آنها را در يك جا گرد آورى نموده و به اصطلاحنامه ضميمه كرد، آن گاه در هنگام نمايه نويسى از راه تركيب پس همارا، از آنها براى ذخيره و بازسازى مندرجات يك متن استفاده نمود.
در دنباله به برخى از اين اصطلاحات به عنوان نمونه و الگو اشاره مىشود:
"تعريف"،"اقسام"، "حجيت"، "ادله"، "ادله نقلى"، "ادله عقلى"، "ادله منكران"، "ادله مثبتان"، "اقوال" و... .
براى مثال، واژهى "تعريف" در هر علمى كاربرد دارد؛ همانند: "تعريف اصول فقه"، "تعريف فقه" و "تعريف كلام"... هم چنان كه در ردههاى مختلف يك علم نيز بكار مىرود؛ چونان "تعريف اماره"، "تعريف استصحاب"، "تعريف براءت" و... .
ضرورى است كه تمامى واژههاى مشترك و نيز مترادفها و شبه مترادفهاى آنها در يك جا جمع گرديده و آن گاه اصطلاحات نامرجح به مرجح آنها ارجاع داده شود؛ براى مثال:
ادله مثبتانادلهتعريف اصطلاحى
بج:ادله اثباتبج:برهانبك:معانى اصطلاحى
ادله موافقيندليل
برهان مثبتين
دليل مثبتين
دليل موافقين
اصطلاح انتزاعى:
اصطلاح انتزاعى به اصطلاحى گفته مىشود كه در اسناد و مدارك يافت نمىشود (يا تاكنون يافت نشده و احتمال دستيابى به آن وجود دارد)؛ ولى چون اطلاعات و مفاهيم با ارزشى در اسناد يافت شده كه مىتوان آنها را در ذيل آن اصطلاح ذخيره و بازيابى نمود، به وسيله محققان اصطلاحنامهنويس با توجه به سياستهاى كلان، ساخته مىشود و با علامتى نشانهگذارى مىشود.
اگر محقق در مدارك و اسناد ديگرى آن اصطلاح را بيابد، اصطلاح تصويب شده و از وضعيت انتزاعى بودن خارج مىگردد و در غير اين صورت، به همان شكل تصويب شده و در اصطلاحنامه درج مىگردد.
براى مثال، در جايى كه اطلاعات مهمى در يكى از سندها راجع به "اسباب شهرت" نگاشته شده است، اما چنين اصطلاحى در سند وجود نداشته و فقط عبارت "توجد للشهره عوامل و اسباب" آمده است، مىتوان اين اصطلاح را انتزاع نمود.
بديهى است كه براى پرهيز از دشوارىهاى بعدى اين كار بايد روشمند و با ضابطه صورت گيرد.
سخن پايانى:
از آنجايى كه اصطلاحنامهنگارى از علوم و فنون نوپيدا مىباشد، حرفهاى ناگفتهى زيادى وجود دارد كه طرح آنها، مجالى بيش از اين نوشتار كوتاه را مىطلبد و در اينجا به همين مقدار بسنده مىگردد؛ اگر چه مباحث زيادى پيرامون: سياستهاى كلى اصطلاحنامهنگارى دربارهى امورى هم چون جمع يا مفرد آوردن اصطلاحات و مشكلات و دشوارىهاى آن (همانند مشهور نبودن اصطلاح) و نيز سياست فارسىنويسى و اشكالاتى كه از اين رهگذر بوجود آمده و بر بسيارى از اصطلاحنامههاى تدوين شده در حوزه علوم اسلامى وارد است و... ناگفته باقى مانده است.